اینجا همه خوابند
من هم.
کسی نمیخواهد بیدارم کند
من در خواب چای می نوشم
و صدای قورت هایم بیدارها را اذیت می کند
سرک می کشند و چشم غره می روند
آنها چای ندارند
سر درد می گیرند
من از خواب خسته ام
اما هیچکس بیدارم نمی کند
تلفن زنگ می زند
دو باره و چند باره زنگ می زند
من هنوز خوابم
بیدارها صدای زنگ تلفن را نمی شنوند
گمان می کنم نا شنوا باشند
در خواب من همه چیز نارنجی است
بیدارها به نارنجی خوابم حسودی می کنند
من به آسمان آبیشان که حتی سر به سویش بلند نمی کنند.
آنها به زور آسمان را قهوه ای می کنند با شیشه عینکشان که از خورشید بیزار است
آنها نورش را، همه ی نورش را نمی خواهند
و خورشید گمان می کند برای دوست داشته شدن باید بی دریغ بتابد
... خوش خیال است، تنها خود را خسته می کند!
تا انتها که می تابد قرمز می شود
گُر میگیرد
ذله می شود
و دیگر کسی اصلاً نمی خواهدش.
من اما خوابم
و خوابم همه خورشید است و بس
آنقدر نارنجی است که می سوازندم
نیلی دریا می خواهم که کمی خنکم کند
و سفیدابی آسمان که... نمیدانم میخواهم چه کار؟
اصلاً باشد برای این بیدارها که زیرش با چشمان بسته حمام آفتاب بگیرند
که قهوه ای شوند
همرنگ خورشید پشت شیشه عینکشان
سرخ قهوه ای بی نور!
هیچوقت نفهمیدم
سبزه ای که سبز نیست و قهوه ایست
چرا سبزه میگوییمش !!
از این پس به هر آنچه سفید نیست می گوییم سبز
و اینجا همه چیز و همه کَس سبز است
قطعاً نه سبز سبز
سبز قهوه ای کمرنگ، با نور زرد کم مصرف، از آنها که برق ندارد ولی نور دارد!
که شفاف نیست مات است
می گویم "کم مصرف" بخوانید "بی مصرف"
اینجا سبز قهوه ای کمرنگ مات است
نگاه میکنی، می بینی، ولی از آنچه میبینی لذت نمی بری
هر قدر هم بگویی جذاب
من میگویم مسن به نظر میرسد
و کمی خودبین
یک جور با کلاس غمگین،
غمگین که نه افسرده.
افسرده هم نیست!
بی احساس.
تُهی!
و سکوت زیاد است کمی.
سکوت جاری نهفته در دیوارها.
پنهان زیر پوست بیدارها.
این است که میگویم خوابند همه
واین تلفن بی صاحب مدام زنگ میزند و زنگش زنگار خواب کسی را به هم نمیریزد
آخر اگر کسی، دست کم یک نفر، بیدار بود به داد دل این تلفن می رسید
شاید آنکه آنسوی خط است بداند من چرا اینجایم!!!
ای کاش زودتر بیدار شوم
سفیدی ام کبود شده
دارم در این خواب نارنجی
سبز می شوم،کپک می زنم!
راستی واسه عروس دومادمون
دست و جیغ و هورا :))))
قول میدم یه چیز کوتاه تر خوشحالتر براتون بنویسم ;)