او از کجا خواهد دانست که این تشعشع ِ طلوع ِ جدید ،
زندگی اش را برای همیشه تغییر خواهد داد؟
بادبانها را برافراشته اما تاریکی مسیر را با نور گنج طلایی روشن کرده است.
آیا او کسی است که بواسطه رویاپردازی بیتکلفش رنج خواهد کشید؟
نگران است
همیشه نگران است از چیزهایی که احساس میکند.
او ممکن است گم شود.
او باید فقط دریا را بنوردد
او فقط پیش میرود.
چطور میتوانم گم شوم ، اگر جایی برای رفتن نداشته باشم؟
جستجوی دریاهای طلا ، چطور میتواند اینقدر سرد باشد؟
چطور میتوانم گم شوم، من با یادآوری دوباره زندگی میکنم.
و چطور میتوانم سرزنشت کنم ، وقتی این منم که نمیتوانم بخشیده شوم.
این روزها درون مه منحرف میشود.
ضخیم و خفه کننده است.
در جستجوی زندگی اش ، بیرون جهنم است ، درون مسموم و ازخود بیخود کننده.
او به اینطرف و آنطرف میدود.
همانند زندگی اش،
آب بسیار کم عمق است.
به سرعت در حال سرخوردن است، با کشتی اش فرو میرود و در سایه ها محو میشود.
حالا یک کشتی شکسته.
همه آنها از بین رفته اند.
همه آنها از بین رفته اند.
چطور میتوانم گم شوم ، اگر جایی برای رفتن نداشته باشم؟
جستجوی دریاهای طلا ، چطور میتواند اینقدر سرد باشد؟
چطور میتوانم گم شوم، من با یادآوری دوباره زندگی میکنم.
و چطور میتوانم سرزنشت کنم ، وقتی این منم که نمیتوانم بخشیده شوم.
مرا ببخش
مرا نبخش
مرا ببخش
مرا نبخش
مرا ببخش
مرا نبخش
زندگی اش را برای همیشه تغییر خواهد داد؟
بادبانها را برافراشته اما تاریکی مسیر را با نور گنج طلایی روشن کرده است.
آیا او کسی است که بواسطه رویاپردازی بیتکلفش رنج خواهد کشید؟
نگران است
همیشه نگران است از چیزهایی که احساس میکند.
او ممکن است گم شود.
او باید فقط دریا را بنوردد
او فقط پیش میرود.
چطور میتوانم گم شوم ، اگر جایی برای رفتن نداشته باشم؟
جستجوی دریاهای طلا ، چطور میتواند اینقدر سرد باشد؟
چطور میتوانم گم شوم، من با یادآوری دوباره زندگی میکنم.
و چطور میتوانم سرزنشت کنم ، وقتی این منم که نمیتوانم بخشیده شوم.
این روزها درون مه منحرف میشود.
ضخیم و خفه کننده است.
در جستجوی زندگی اش ، بیرون جهنم است ، درون مسموم و ازخود بیخود کننده.
او به اینطرف و آنطرف میدود.
همانند زندگی اش،
آب بسیار کم عمق است.
به سرعت در حال سرخوردن است، با کشتی اش فرو میرود و در سایه ها محو میشود.
حالا یک کشتی شکسته.
همه آنها از بین رفته اند.
همه آنها از بین رفته اند.
چطور میتوانم گم شوم ، اگر جایی برای رفتن نداشته باشم؟
جستجوی دریاهای طلا ، چطور میتواند اینقدر سرد باشد؟
چطور میتوانم گم شوم، من با یادآوری دوباره زندگی میکنم.
و چطور میتوانم سرزنشت کنم ، وقتی این منم که نمیتوانم بخشیده شوم.
مرا ببخش
مرا نبخش
مرا ببخش
مرا نبخش
مرا ببخش
مرا نبخش
مرا ببخش
چرا نمیتوانم خود را ببخشم؟
بادبانها را برافراشته اما تاریکی مسیر را با نور گنج طلایی روشن کرده است.
او از کجا خواهد دانست که این تشعشع ِ طلوع ِ جدید ،
زندگی اش را برای همیشه تغییر خواهد داد؟
چطور میتوانم گم شوم ،اگر جایی برای رفتن نداشته باشم؟
جستجوی دریاهای طلا ، چطور میتواند اینقدر سرد باشد؟
چطور میتوانم گم شوم، من با یادآوری دوباره زندگی میکنم.
پس چطور میتوانم سرزنشت کنم ، وقتی این منم که نمیتوانم بخشیده شوم.
چرا نمیتوانم خود را ببخشم؟
بادبانها را برافراشته اما تاریکی مسیر را با نور گنج طلایی روشن کرده است.
او از کجا خواهد دانست که این تشعشع ِ طلوع ِ جدید ،
زندگی اش را برای همیشه تغییر خواهد داد؟
چطور میتوانم گم شوم ،اگر جایی برای رفتن نداشته باشم؟
جستجوی دریاهای طلا ، چطور میتواند اینقدر سرد باشد؟
چطور میتوانم گم شوم، من با یادآوری دوباره زندگی میکنم.
پس چطور میتوانم سرزنشت کنم ، وقتی این منم که نمیتوانم بخشیده شوم.
(metallica- death magnetic - unforgiven III)
پینوشت: خوب این متن یه جورایی ترجمه است هرچند که پدر متن اصلی رو درآوردم ولی بازهم خالی از لطف نیست.
معمولا دوست دارم چرندیاتی که خودم نوشتم رو اینجا بگزارم ، اما راجع به این متن ... باور کن قصه اش خیلی طولانی نیست.