۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

يك پيشنهاد بي شرمانه

سد كردن مولد هاي قدرت موجب خاموشي اونها نميشه كه به تكثيرشون كمك ميكنه...( قطعا عبارت مذكور رو يه جايي خوندم و ياد آوريش رو مرهون ِ الهام  يكي از عكسهاي فرامرز هستم)

ديرگاهيه كه اين عرصه ما(ديولاخ) خيلي سوت و كوره و صد البته مقصري نداره جز من و تو و اونهاي ديگه ...تو خلوت ِ ناگزيرم داشتم چرند و پرندي ميخوندم كه چيزي تو محفظه ي ِ بسته ي ِ مغزم به جنب و جوش در اوومد  ... جالبه كه مغز آدميزاد ( اگه بشه به خودم اين تهمتو بزنم) با همه بسته بودن فيزيكيش موجد چيزهاي بزرگه كه اصلا و ابدا نميتوني تصورش رو هم بكني كه از توي يه همچين فضاي بسته ي ِ محدودي بيرون ميااد! (البته مقصود مغز خودم نبوداا!!!)
چه درد سر بدم كه  اين درخشش ذهني  منو واداشت كه يه پيشنهاد به همديولاخي هام بدم ... حالا كه اكثريت (بيشينه) اينجا حرفي براي گفتن و قال و قيلي براي بحث و نظر و گفتگو ندارن چه ايرادي داره كه همين چند نفر باقيمانده تكثييييييييييييييييير بشن!؟؟؟
ميشه البته اين حركت رو به رفراندوم گذاشت  كه در صورت  تاييد ِ اكثريت(البته اگه اكثريت رايي دادن) خاموشها حذف بشن و مونده ها تكثيييييييير! ميدونم كمي بيشرمانه و غير دموكراتيك به نظر ميرسه اما شايدم  هميشه راه علاج همه درد ها دموكراسي نباشه!!!
چي ميشه مير ديو چند شخصيتي بشه؟؟؟ فرامرز چند گانه بشه و براي يه متن ،چند اظهار نظر كنه كه هر كدوم زبان حال يكي از شخصيتهاش هستن؟؟؟ ...
 ناگفته نماند كه جز الهام عكس فرامرز، حركت ديوار( ديوار، ديوار قرمزه و اين آخري تولد ميرزا  هم الهام بخش بود!
به نظر ِ من ِ كمترين اين خيلي ميتونه به ما كمك كنه تا آدمهايي رو كه كمتر قبول داريم يا اقشاري رو كه پست ميدونيم و يا تلقي هايي رو كه احمقانه و سطحي ميشمريم رو يه بار هم كه شده با هاشون همزاد پنداري كنيم ... ما به كاراكتر هاي بيشتري تكثير ميشيم و با اسم ها و خواستگاههاي متفاوت و مختلف ظاهر ميشيم و ديولاخ رو پر شووور تر ميكنيم 
 شايد كمي كه نه خيلي نمايشي به نظر برسه اما خوب آيا به امتحانش نمي ارزه؟؟؟؟
به هر حال من پيشنهادم رو دادم ... تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.

                                                          كوچيك همه مير ديو

۴ نظر:

دیوار گفت...

بابا دیوار لخت دیولاخی:
خاک عالم ، آخه بچه مگه کار و زندگی نداری همچی پیشنهادایی میدی؟
همین دوتا بچه دغم دادن . حالا فکرشو بکن پدر مرده ها بخوان تکثیرم بشن ...
----------
میرزا آویزون خان :یه بوهایی میاد...
فکر کنم ایندفعه بوی سوختنه...طرف یه هفته است پیشنهاد داده ، یه نظر هم نگرفته.
به هر حال پروژه خوبیه ... حتی می تونیم شبیه سازی هم بکنیم مثلا اینا رو داشته باش:
م.ا.ن: ما به قدرت تکثیر رسیدیم و تبدیل به قدرت جهانی شدیم.
ف.و.ن: [ایده خوب] نباید همگانی باشد وگرنه دیگر [ایده خوب] نیست زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند.
.
.
.
----------
قرمزی:مشکل خود ماییم ، مشکل منم و تویی. ما نیاز به تکثیر نداریم ما باید منهدم بشیم.
----------
حسنی: بازم می خواین منو بازی بدین؟
----------
قلیدول خان: بچرخون دایی ،تو شروع کن ما هم باهات می چرخیم. مساله همین است، بچرخون تا بچرخه.
----------
----------
دیوا میردیو ...
بی صبرانه منتظرم تا مذاکراتی با میردیوهای تکثیر شده داشته باشم.

ناشناس گفت...

مشکل اصلی دیولاخ از سازنده هاش سر چشمه میگیره
من از روز اول هم پاش بودم شما گروه خوبی داشتین با اعضایی بسیار ارزشمند
اما
غرور بیش از حد و تنها خود را دیدن و اونم نه خود واقعی بلکه باور کردن و ساختن موجوداتی که بجای دیو به هیولا تبدیل شده بودن باعث سکوت اونهایی که اینجا رو دوست داشتن شد
از قدیم گفتن :
از ماست که بر ماست
اول خودتون رو پیدا کنین بعد سایت بزنین

مردیوجان گفت...

من پیشنهاد بی شرمانه دوست دارم
:)
این هیولا ها که میگی کجان؟!
من نمیدونستم هیولا ها قایم موشک دوست دارن!
امان از اون روز که قایم شی و کسی دنبالت نگرده ;)

دیوان گفت...

خوشمان آمد... هستیم.
من و خودم و فرامرز و اون موجود دوست داشتنی که معمولا جلوی آینه باهاش قرار میذارم و اون ماهی ای که تا من نرم سر حوض کسی نمیتونه ببینتش و اون شخصیت مرموزی که فقط سایش رو دنبال خودم می بینم و پسر والدین و برادر دیگر فرزندان والدینم... و حتی اون هنر مند توی رویاهام که قرار یه روزی یه خری بشه هممون باهات موافقن...
...
اِ ناشناس اینجا هم که هست... خوب ایندفعه ناشناس شناخته شد پس مودب تر سخن می رانم...
ناشناس جان... اونایی که رفتن خدا به همراهشون... اونایی که موندن خدا به همراهشون. ما که هستیم.
من تکثیر خواهم شد.