۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه
تفکرات، قبل از اجرا - بوقلمو، پیش از حلیم
صبح مثل دیشب دلم در طلب صحبت از قابیل بود و آواز غو. اما اکنون، از ما می گویم؛ نه از تولد اولین جرم یا از مرگی که در انتظار پرنده ای زیباست.
اما افسوس که من نیز همچو هزاران مخلوق دیگر، که تنها فکر می کنیم حرفی برای گفتن داریم و میخواهیم حرفی را بزنیم. چیزی برای ارائه ندارم. میتوان هزاران هزار بهانه خلق کرد و دلیل این مسئاله را گردن آویز هزاران معلول دیگر کرد. اما دلیل، چیزی جدا از ما نیست.
تفکرات ِ ما، قبل از اجرا - بو قلمو، پیش از حلیم
۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه
سلام بر مرگ
۱۳۸۸ خرداد ۲۲, جمعه
۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه
صبح بخیر
فرق نمیکنه دعوا سردوتا تیم فوتبال باشه یا انتخاب بین انتر و دلقک یا هر چیز دیگه ، فقط دنبال یه بهونه اند که بریزند چک و چونه همدیگه رو بیارند پایین.
میخواد یه دهه مراسم مذهبی باشه یا انتخابات یا هر چیز دیگه ، دلشون خوشه که بریزن تو خیابون ها و کارناوال راه بیاندازند و شعار بدند و بخندند و گریه کنند و خودشون رو خالی کنند.
میخواد یه سریال مزخرف و بیمزه باشه ، یا داستان احمقانه مناظره ، فقط کافیه چهار نفر بریزن سر هم دیگه و همدیگه رو ضایع کنند که مردم خوششون بیاد.
میخواد من باشم یا تو ، شاه باشه یا برادر ارشد ، یکی باید باشه که ازش متنفر باشیم ، فحش بکشیم به سر و جونش و خودمون رو خالی کنیم. حالا فرقی نمیکه طرفدار کی باشیم ، گاری چی یا گاری بالدی ...
به قول جرج اورول :
"آن ها میخواهند که تو همواره سرشار از نیرو و در واقع از تراکم آن در انفجار باشی. تمام این راه پیمایی های پیش و پس و پرچم تکان دادن ها چیزی جز تمایلات سرکوب شده [...] نیست. اگر کسی آرامش و سبکباری درونی داشته باشد ، چرا باید در مورد برادر ارشد یا برنامه های سه ساله یا مراسم دو دقیقه ای نفرت و تمام آن خزعبلات دیگر به هیجان بیاید؟ "
نه عموجون آن هایی در کار نیست.... ما هاییم.
کیه که از هر ده نفری که میشناسه ، از دو نفرشون منزجر نباشه ؟
کیه که همیشه دنبال یه دشمن نگرده؟
کیه که تو یه جمع سه نفری ، زیر آب دونفرشون رو نزنه؟
کیو پیدا میکنی که وقتی حرفی میزنه ، دو تا دلیل قاطع بجز شنیده هاش داشته باشه؟
کیه که یادش بیاد اونی که امروز داره منو رنگ میکنه ، دیروز داشت بیرنگم میکرد؟
کیه که واقعا دنبال آرامش باشه؟
آرامش باشه که چی ؟ حوصله آدم سر میره....
یه جامعه آروم ممکنه پیشرفت بکنه....
کیه که بخواد پیشرفت کنه؟
آخه که چی ؟
وقتی میشه با چند سال الافی یه تیکه کاغذ پاره بدست آورد که اگه خوش شانس باشی، باهاش تا آخر عمر میشه نون خورد.
وقتی میشه یه گوشه نشست و همه چی رو از این دست به اون دست کرد و با حق دلالیش زندگی رو گذروند.
وقتی میشه یه شبه ره صد ساله رفت.
وقتی مجبور نباشی هر روز یه چیز جدید یاد بگیری.
وقتی مجبور نباشی هیچ دانش عمیقی داشته باشی و همه چی با اطلاعات سطحی و ابتدایی حل و فصل میشه.
وقتی بهششت جاییه که صبح تا شب باید یا بخوابی یا بخوری یا بکنی .
مگه مریزم که بخوام این وضع تغییر کنه.
پس بزار هرچی میخواد بشه بشه.
ببینیم دعوای بعدی سر جیه؟
شوی بعدی رو کی راه میندازه؟
کی میخواد افسارو دستش بگیره؟
ببینیم باد از کدوم طرف میاد.
زندگیه دیگه ، همینجوریش نعمته ، بزار بگذرونیمش.