۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

تفکرات، قبل از اجرا - بوقلمو، پیش از حلیم

نه؛ این بار، دیگر حرفی از شروعی دوباره در کار نیست. دم از رنسانس و انقلاب نمی زنم. این بار تنها بهانه ی من دیگر تنها بهانه ای برای بهتر شدن نیست. میخواهم دم از زمان بزنم. گذشته ای که ما رقم زدیم و دست آوردش هم اکنون در ما جاریست و حالی که در آن زندگی می کنیم و آینده ای که همچنان در آینده خواهد ماند.
صبح مثل دیشب دلم در طلب صحبت از قابیل بود و آواز غو. اما اکنون، از ما می گویم؛ نه از تولد اولین جرم یا از مرگی که در انتظار پرنده ای زیباست.
اما افسوس که من نیز همچو هزاران مخلوق دیگر، که تنها فکر می کنیم حرفی برای گفتن داریم و میخواهیم حرفی را بزنیم. چیزی برای ارائه ندارم. میتوان هزاران هزار بهانه خلق کرد و دلیل این مسئاله را گردن آویز هزاران معلول دیگر کرد. اما دلیل، چیزی جدا از ما نیست.
تفکرات ِ ما، قبل از اجرا - بو قلمو، پیش از حلیم

هیچ نظری موجود نیست: