۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

دود عود خاموش شد

يك جفت دست ِلرزانِ رنجور مضرابها را بلند ميكند و بر سيمهاي ِ بي روح و سرد مي افكند....دنگ دنگ دنگ
موي و ريش بلند و سپيدِ مرد مضراب به دست با تو بي پرده سخن از ساليان دور و دراز ميگويد اما ناباورانه اين چنين نيست

اين عصيان ِسپيد موي عمرِ درازي ندارد...آنچه از درازي وبلندي نصيب دارد رنج است و رنج...رنج ِ به بازي گرفته شدن رنج نديده انگاشته شدن و رنج شنيده نشدن و ديگر چه رنجي از اين همه بالاتر براي اين عصيان ريش سپيد؟؟؟

مرد ِمضراب به دست عاصي بود اهل ِ قبيله عصيان بود و از تبار ِ طغيان چونان كه بر همدستانش نيز شوريد ونواهاي ديگري آفريد

نواي ِ بيداد را بر سيمهاي ِ سرد نواخت و نت ها نوشت از بيداد و خود در افسون بيداد گري دق مرگ شد

گويا هر چه آزرده خاطر تر وصاحب ِ روان لطيف تري باشي دستان ِ چيره مرگ بر تو مسلط تر خواهد بود

صدها هزار نفرين بر آن ارواح و كالبدهاي ِ پلشت و نژند باد كه تاب شنفتن نواي فرود آمدن ِمضراب بر سيم را نياوردند و نميآورند
صدها هزار آفرين بر آن جسم ِ پاك و روان ِعاصي باد كه شوريد و رامشگرانه محصول كيمياگري اش را به گوشمان رساند

گوشهايمان پر است از نغمه هاي ِمرد مضراب به دست

ناباورانه به خاموشي دود ِعود خيره ميشويم
وسرخورده از اين خيرگي و خامشي در خلوت ِمغموم خود گوش جان ميسپاريم به نواي ِجاودانه عاصي ِ سپيد روي

اي يوسف ِ خوشنام ِ ما
خوش ميروي بر بام ِ ما
اي دلبر و و مقصود ِما
اي قبله و معبود ِِ ما
آتش زدي بر عود ِ ما
نظاره كن بر دود ِما
اي يار ِ ما عيار ِ ما
دام ِ دل خمارِ ما
پا وا مكش از كار ِ ما
بستان گرو دستار ِ ما
در گل بمانده پاي ِ دل
جان ميدهم چه جاي ِ دل؟؟
وز آتش سوداي ِ دل
اي واي ِ دل اي واي ِما

۵ نظر:

دیوان گفت...

خزان آمد و ناز ِِ آمدنش آهِ افتادن برگی را بر دلمان نشاند
اعتقاد به جاودانگی هنر تنها امید ماست در فراغ هنرمندان
روحش شاد که روحمان را پیوسته شاد کرد

دیوار گفت...

یقین درم اثر امشو به های های مو نیست
که یار مسته و گوشش به گریه های مو نیست

خدا خدا چه ثمر ای موذنا، که امشو
خدا خدای شمایه، خدا خدای مو نیست

نمود خونمه پامال و خونبهامه نداد
زدم چو بر دمنش دست، گفت پای مو نیست

بریز خونمه با دست نازنین خودت
چره که بیتر از ای، هیچه خونبهای مو نیست

بهار اگر شویی صد بار بمیرم از غم دوست
به جرم عشق و محبت هنو جزای مو نیست

ميرديو گفت...

سلام به ديوان و ديوار
اين چكامه بايد مال همون ديار نيشابور باشه ديوار نه؟؟
نميتونم بهت بگم چه لذتي بردم از ده ها بار خوندن اين غزل ناب
حتكا بهم بگو مال كيه و الباقي مجموعه رو هم برامون بزار عجب طراوتي داشت بازم ممنونتم
فرامرز اي كاش ميومدي ميرفتيم با سپيد موي عاصي جولوي تالار رودكي خداحافظي ميكرديم خيلي حسرت دارم كه چرا نرفتم
باري از اين حسرت ها هم كم نيست

دیوان گفت...

افسوس
من دیر فهمیدم
اولین خبری که به من رسید فیلمی از اجرای قاصدک توسط همایون بود که چند ساعت بعد از اجرا یکی از دوستان برایم فرستاد. من غرق در کار ِِ خلق بودم و غافل از بدرود
...
در طول زندگی که دستی به یاری نسپردیم. امیدی هم به دست یاری نداریم
...
تا سبزه خاک ما تماشا گه کیست

دیوار گفت...

دیوا میردیو
البته شاعر ملک اشعار بهار است و راستش با توجه به حال و هوای این بحث اگه بیشتر می خوای زندگی کنی آلبوم "تمنا"ی استاد رو گوش کن.
یادم نمیاد تو کدوم قطعه از این آلبوم بی کلام! ، این کلمات جاری می شد . ولی خوبیش اینه که برا پیدا کردنش مجبور می شی کل آلبوم رو گوش کنی که بیشتر می چسبه. :)