۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

روزي كه مي آييم

من خوب به ياد دارم آن روز را
روزي كه او آمد و گفت وقت رفتن است و من با عجله آمدم
آمدن انتخاب من نبود اما بايد مي آمدم
آمدنم بي دليل نبود و از آن ناراحت نبودم
امروز وقتي آن لحظه را كه در خاطرم نيست و نبايد هم به خاطر داشته باشم
در اعماق وجودم باز سازي مي كنم پي مي برم كه او بهترين كار را با من كرد
مرا فرستاد تا من معني واقعي لحظه را بفهمم و درك كنم
مطمئن نيستم كه موفق بوده ام اما از آن خوشحالم و از خودم راضيم
در تمامي اين سالهايي كه گذشت و اتفاقاتي كه افتاد
سيري كه به آن زندگي مي گويند
من بهترين را داشتم و دارم
من معني واقعي روابط انساني را به خوبي درك كردم و با آن رو به رو شدم
حس مي كنم هنوز هم راهي طولاني براي درك كردن و فهميدن به معناي واقعي در پيش دارم
من هنوز اول راهم .
در باره آن روز از مادرم بارها و بارها پرسيده ام
او هميشه مي گويد كه از آن لحظه اول عاشقت بودم زماني كه وجودت را در درونم احساس كردم
زماني كه همه در هاي خوشبختي به رويم بسته بود و در تمامي وجودم شكست موج مي زد
حتي مي گفت كه مي خواستم رهايت كنم اما وجوت معناي واقعي عشق و انگيزه را در من متبلور كرد
حال من امروز از او و از پدرم ممنونم به خاطر اينكه هستم و زندگي مي كنم
شايد هيچ چيز قشنگتر از اين نباشد كه ما بودن رو تجربه كنيم

ممنونم از اينكه متولد شدم


۴ نظر:

مردیوجان گفت...

قشنگم
خوش اومدی :)

دیوان گفت...

سلام قشنگم...
تولدت مبارک. :)
یادم میاد یه روزی از خودم میپرسیدم که چرا با تفکراتی نه چندان قابل دسترس، ذهنم رو پر کردم... ولی با یاد آوری تولد تو میشه باور داشت که هنوز ممکنه زیبایی روی کره ی خاکی هم متولد بشه. امیدوارم تو آخریش نباشی. با اینکه برای ما بودن تو، عالیه ولی دلم برای آیندگان میسوزه اگه دیگه تکرار نشی...
همیشه شاد باشی.
ازت میخوام که سادگی را ادامه بدی و درگیر پیچیدگی ها نشی... اگرم شدی! اون موقع است که ازت میخوام که فقط از پیچیدگی ها لذت ببری و نذاری اذیتت کنن.
با بهترین آرزو ها.
دیوان.

آزاده گفت...

من هم ممنونم که متولد شدی!آرزو می کنم تا هستی از بودنت راضی و خوشحال باشی.

دیوار گفت...

خوش آمدی، با آنکه به جای دیگری رفتی که گمان می کنی آمدی.
و امیدوارم خوش بروی .... همینطور برو و نگاهی هم به دیگر سویی نینداز.