۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

خیلی مربوط نیست... ولی بی ربط هم نیست !

به لطف سیستم جلوگیری از انحراف ما ساکنان بی مغز که شعور تشخیص خوب و بد را از هم نداریم. سایت بین المللی انجمن نقاشان دیجیتال مدت زیادی است که فیلتر شده. هرچه به این مغز بیچاره فشار آوردم تا دلیلی منطقی بر این تصمیم پیدا کنم به جایی نرسیدم. البته این نفهمیدن نشان از درست بودن حرف عزیزانی دارد که لطف کرده و جلوی " بد " ها را گرفته اند که ما دسترسی نداشته باشیم. مایی که توان تشخیص خوب و بد را نداریم. ( پس همان به که حیوان باشیم و ننگ شعور را در سرزمینی که جرمی بالاتر از داشتن آن نیست را به دوش نکشیم. )
البته خوشبختانه ما که دیو هستیم. (( نه انسان نه حیوان )).
...
خلاصه. یک نقاشی کشیده بودم و دلم میخواست در مورد آن با چند نفر صحبت کنم. هرچه سعی کردم نتوانستم نقاشی را در سایت مربوط آپلود کنم. در نتیجه از دوستان معذرت خواهی میکنم و نقاشی را اینجا آپلود میکنم تا شاید این خواسته ی من پیش جمع عزیز دیو ها برطرف شود.
...
عنوان اثر: چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟
تکنیک: دیجیتال 2D
سال 1389 ماه آذر

در مورد اثر: معمولا در جواب به سوالی که از من در مورد حرفی که در نقاشی هایم زده ام پرسیده میشد، میگفتم اگرتوان گفتنش را داشتم؛ میگفتم یا اگر توان نوشتنش را داشتم مینوشتم. نقاشی کردم که جوابتان را ببینید، نه اینکه بشنوید ( با اینکه معمولا آرزوی گفتن این جمله در دلم می ماند و به احترام کسی که پرسیده بود سعی میکردم توضیح دهم که در نقاشی چیزی مهم است و سعی در نشان دادن چه داشته ام یا حتی نقاشی سعی دارد به من و بینندگان چه بگوید. )
اما اینبار ماجرا به کلی تغییر کرد...
نقاشی را بدون هیچ تصور قبلی و تنها با رنگ گذاری شروع کردم. نقاشی تمام شد و من شدیدا گیج شدم. اینجا چه اتفاقی درحال رخ دادن است؟ و چرا موجودی که من خلق کردم از من میترسد؟ و اصلا از من میترسد یا از اتفاقی که درحال رخ دادن است... و مهم تر از همه...اصلا این موجود ترسیده یا من فکر میکنم که ترسیده؟






۴ نظر:

ديواطيفي گفت...

کار بس زیبایی است
و متن قابل تاملی
و اما این اثر که به نظر من بیشتر از ترس با سردرگمی همراه است
با کلی سوال توی نگاه که یااون نقاشی می ترسه سوالش رو بپرسه و یا نقاش می ترسه که به سوالی که مطمئن نیست چیه جواب بده
و یه جور دیگه که می تونم بگم اینه که داره میره ولی در واقع دلش نمی خواد که بره
ولی کسی هم ازش نمی خواد که بمونه
-----------------------
ممنون
هم از کار خیلی لذت بردم مثل همیشه فوقالعاده بود و همینطور از متن زیبا و روان

ميرديو گفت...

سلام دیوان
خیلی از کارت و نقطه نظراتت خوشم اومد
اینکه مخلوق گیج و مبهوت به آفریننده نگاه کنه و سر از این آفرینش در نیاره جکایت غریبیه که نوع بشر باهاش دست به گریبانه البته شاید نوع بشر یه خورده مفهوم بی در و پیکری باشه ولی به هر حال ما که دیویم اما گاهی همزاد پنداری میکنیم با آدمها و اونحاست که این سرگیجه برای من دیو هم اتفاق می افته
خیلی ایده جالبی داشت کارت و من خیلی سرسختانه به این ایده شگفتی آفریده از آفرینش خودش و از آفریدگارش باور دارم
ممنون از شریک کردن من در نگاه به اثرت
خیلی وقت بود چیزی نگفته بودیم و باز داره اینجا سوت و کور میشه
خونه باز به خونه تکونی و گرد گیری نیاز داره

دیوان گفت...

دیوا به دیولاخیان عزیز...
به دیواطیفی:
مرسی دیواطیفی جونم. ولی باید بگم که سوال هام رو در مورد اثر بیشتر کردی... با اینحال مرسی که برای این پشت نظر دادی.همیشه نظراتت را دوست دارم.
چون سوال های بیشتر در مورد کاری که انجام میدم میتونه نتیجه ی کارم را بهتر کته. تازگی ها ترجیه میدم اول به جواب برسم بعد اقدام به عمل کنم تا اینکه انجام بدم بعد به جواب سوال ها بپردازم. راستش را بخواهی مطمئن نیستم کدام درست است... ولی الان این مورد علاقه ی من است.
به میردیو همیشه محترم
خوشحالم که نقطه نظراتم مقبول بوده و ممنون از تاییدت. و ممنون از نظرت.کمکم کرد.
اولش که کامنت رو دیدم متوجه شدم قادر نیستم متن اصلی را یاداوری کنم برای خودم. و وقتی با پایان متن مواجه شدم کاملا با شما همداستان شدم... خیلی کم به خونه سر میزنم. و این را دوست ندارم.
مشکل من اینجاست که تازگی ها آنچنان درگیر خودم شدم که به جز خودم جای دیگری در دسترسم نیست... و متاسفانه این را هم دوست ندارم.
مرسی از تلنگرت. بجا بود.

دیوار گفت...

-حالت خوبه؟؟؟
-قربونت بد نیستم، راستی اونجا چه خبره؟
-می بینی که.
-آره، خوش بگذره.
-به نظر هرچی باید می گذشته ، گذشته.
-راست می گی، همیشه همینطوریه، یکی یه هوسی به سرش زده و حالا مونده که چی.
-هه هه ... مثل اینکه وضع توهم فرقی با من نداره.
-با این تفاوت که اینجا فقط یکی نیست. یکی یکیه.