و آنگاه که من دفاع کردم...پیرامون فن بیان و تزریق اعتماد به نفس و هنر همیشه بر حق بودن و و اسباب مرعوب ساختن مخاطب سخنها رفته و مقالات به طبع رسیده و میتینگ ها و سمینار ها برگزار شده اما همواره از یک چیز در این ورطه غفلت شده و اون نکته اینه که هیچ سخن از پیش گفته شده ای و هیچ نسخه پیچیده شده ای از قبل ،برای صاحب سخن راهگشا وعلاج درد نیست و هیچ عالم و اندیشمندی هم وقتی در باب این فنون و اسباب نطاقی میکنه و داد سخن سر میده به اون موقعیتی که در آینده برای صاحب سخن رخ میده و اون حالات و ویژگی هایی که وضعیت صاحب سخن رو به نوعی تعیین میکنه آگاه نیست پس نتیجه اینکه همه این تئوری ها در باب فن بیان و هنر اقناع ذهن مخاطب اگر چه مفید اما تمام کننده نیست.
روز جمعه گذشته من از رساله ای که نوشتم و دوستش داشتم دفاع کردم و در این جا بر آنم که اسراری رو پیرامون شیوه بیان و مرعوب کردن مخاطب و از این دست شیرین کاری ها بگم و همین جا اعلام میکنم که اینها هرگز تدوری پیشنهادی نیستند و صرفا یک تجربه عملی در این عرصه به حساب میان و مثل غالب تجربیات بشر نادان در همسایگی و مجاورت اشتباه هستند.
ساعت دفاع راس ساعت 9 اعلام شده بود. من همون ساعت در نهضت اکابر بودم و اینقدر زیبا و دلنشین همه چیز برنامه ریزی شده بود که من ساعت 2 بعد از ظهر به اتاق سمینار مشرف شدم . جالبه که بدونین من عصر جمعه میتونستم به امتحان دکتری برسم اما نرسیدم و این موضوع برای کسی مهم نبود و اصلا دیگه برای من هم نیست .از بی برنامگی ها و سرگیجه گرفتن های ناشی از حماریت ما فرزندان زردشت که بگذریم میرسیم درست به اصل موضوع...دیگه حکایت غر زدن های ما هم داره میشه یاسین به گوش الاغ و تازه اگر الاغ گوش درازی باشه که سری بجنبونه.... بگذریم.
در همه جای دنیا از جمله در شاخ آفریقا و دانشگاه آزاد واحد کنگو هم دانشجو در زمان دفاع از تزش باید پشت تریبون بایسته اما جالبه که تو جلسه دفاع پیش از من دانشجو لمیده بود روی صندلی پشت تریبون و در حین تمرگیدن مثل بز اخفش به فحاشی و نقد داور سری به علامت اقرار و اعتراف تکون میداد که من از شدت تحت تاثیر قرار گرفتن تا مرز بالا آوردن رفتم و بازگشتم.
بالاخره ساعت 2 شد و من وارد اتاق سمینار شدم ... منوجواونجا گرفت اگر چه قلدر تر از این حرفا هستم و استرس در من رخنه کرده بود نخستین کسی که وارد جلسه شد داور بود و لبخند مزخرفی به لب داشت... نکات تجربی من از اینجا شروع میشه....
در زمان مواجهه با مخاطب هیچ لزومی نداره که مستقیم به صورتش نگاه کنین .این کار رو باید با تقطیع انجام داد .مثلا من وقتی اون نیشخند مزخرف رو دیدم خودم رو باختم اما سعی کردم تو چند مرحله و بریده بریده به صورت داور نگاه کنم برای اینکه بتونم چهره داور رو بدون جلب توجه ببینم وقتی به من خیره میشد من خیلی سریع زاویه نگاهم رو قفل میکردم روی یه گوشه از جلسه و وقتی بی اختیار داور به زاویه نگاه من خیره میشد من زل میزدم تو صورتش... این متد شاهکار غلبه بر ترس از مخاطبه ... چون وقتی داور نگاهش رو از زاویه سر کاری برگردوند و به من نگاه کرد دید که زل زدم تو صورتش و این نفس معنای غافلگیر کردن کسیه که میخواد غافلگیرتون کنه.
بعد از مدتی راهنمای گمراهم و مشاور خوبم به داور پیوستند و همگی به من خیره شدند....
دانشجو باید در هنگام شروع دفاع چند دقیقه ای (البته به جز من که یک ساعت وراجی کردم) راجع به رساله اش و متد نوشتن اون و منابعی که خونده و خلاصه همه چیز صحبت کنه...
برای صاحب سخن شروع خوب و آغاز بی لکنت بسیار نقطه حساسیه ...
هرگز نباید استرس رو انکار کرد بلکه میباید هدایت و مدیریت کرد ... من در هنگام شروع لرزش صدا و از هم گسیختگی جمله هام رو میفهمیدم ... و اما متد... باید در این لحظه ها هوشیار بود اگه متوجه قطار کردن عبارات بی ربط در این لحظه نیستین خیلی سریع متوجه بشین چون شما دارین پرت و پلا میگین... وقتی استرس وارد میشه اولین نقطه ای که آسیب میبینه مغزه
مغز من قفل کرده بود و برای تکلم من از تنها جایی که بهره نمیبردم اونجا بود ... حوصله کنین و صبر پیشه کنین اصلا به این فکر نکنین که مکث هاتون حمل بر بی سوادی و نادانیتون میشه بزارین بشه... شما جبران خواهید کرد هر جا که حس کردین سرعت بیان عباراتتون داره زیاد میشه بدونین که دارین مزخرف میگین و زود زود افسار کلامتون رو به دست بگیرین ... نتیجه این کار ممکنه مکث های طولانی و یه جاهایی سکوت باشه اما بسیار مفیده و تو این لحظه شما اشتیاق مخاطب رو برای شنیدن حرفهاتون هم زیاد میکنین. کلماتی که از دهانتون خارج میشه رو خوووووووب بشننوید خیلی خوب و با دقت ... به تک تک کلماتی که میگین خوب گوش بدین و هر جایی که دیدین مزخرف گفتین کاملا کلام رو قطع کنین و حرف نادرست رو اصلاح کنین . در تمام این مدت شما به یه چیز فکر میکنین و اون کلماتیه که میگین و نه هیچ چیز دیگه ای.
موقعیت شما در حین سخن گفتن مهمه .همیشه سعی کنین در سطحی بالاتر از سطح مخاطب قرار بگیرین. ایستاده یا نشسته به هر صورت باید شما احاطه فیزیکی رو برقرار کنین ... همیشه یه راهی هست واسه جور کردن این موقعیت .شک نکنین.
هر وقت کسی حرف شما رو قطع کرد اصلا مقابله به مثل نکنین و حتما بزارین حرفش رو بزنه . مهم اینه که در زمانی که در کلام شما پرش میکنه صاف زل بزنین تو چشماش و بعد از این خیرگی حتی بدون پلک زدن شروع کنین به بررسی جزء به جزء اجزای صورت پابرهنه ای که بی دمپایی در کلام شما اومده . این کار معجزه اعتماد به نفس برای شما و نابود شدن قدرت تکلم طرفه.
هر وقت احساس کردین که سوال مخاطب در شما هراس ایجاد میکنه و ممکنه نتونین اونجور که شایسته است دفاع کنین از حرفاتون خیلی با مهارت و سریع روتون رو برگردونین و مثلا به بهانه نوشتن چیزی پای برد یا تخته چند ثانیه ای رو نفس عمیق بکشین وبا دقت به سوال فکرکنین و بعد اون به سمت داور یا سوال کننده خیره بشین زل بزنین بهش و بگین که سوالش رو مجددا بپرسه شما خیلی فرصت گرفتین برای فکر کردن و پاسخ دادن به سوال .. حتما پاسخ دندان شکنی میدین به مخاطب.
هر کسی که گفته جملات و عباراتتون رو باید همواره محکم و مقتدر بگین مزخرف گفته چون من خیلی از جاها در یافتم که تونالیته پایین صدا و آروم و شمرده ادا کردن عبارت بدون تحکم و جزمیت هم مخاطب رو خشک میکنه به شرطی که به صدق اونچه میگین به باور خودتون مومن باشین حتی اگر چرند ترین استدلال طول تاریخ رو دارین مطرح میکنین .
اجزای صورت مخاطبین خیلی مهم هستند .تنگ و گشاد کردن چشمها جمع کردن لبها چین افتادن به پیشانی و خاروندن صورت و خیلی از فیگور های چهره رو به دقت پیگیری کنین شما با تعقیب این حالات در چهره مخاطب خیلی ساده میتونین بفهمین اونچه میگین مخاطب رو تحت تاثیر قرار داده یا اون به همه حرفهاتون به دیده یه مشت چرند نگاه میکنه. گشاد شدن چشمها و چین افتادن روی پیشانی در خلال حرف زدن شما بهترین حالاتیه که میتونه به وجود بیاد چون در این صورت شما مخاطب رو تحت تاثیر قرار دادین
پافشاری کردن بر باور یا انگاره ذهنی رو نباید با دعوا بر سر اوت یا پنالتی اشتباه بگیرین ... اصلا سعی نکنین تونالیته صداتون بالا بره یا عربده بزنین ... خیلی خونسرد و بی فشار از اونچه گفتین دفاع کنین و ابدا تصور نکنین که هر چه که گنده تر یا حجیم تره دیدنی تره. البته در این مورد ذائقه مخاطب هم تعیین کننده است چون بعضا گله الاغ به چیزهای تو چشم تر به دیده مهمتر و با ارزش تر نگاه میکنه اما به هر حال طبع انسان سالم اینطور عمل میکنه که حتی اگر در نتیجه تحکم و مرعوب شدن چیزی رو بپذیره چون اون عقیده به باور تبدیل نشده با یه باد ملایم رفتنیه .
اگر اندکی به توانایی خودتون باور دارین هیچ عیبی نداره که در هنگام سخن گفتم این توانایی رو بیشتر تصور کنین و از این توانایی مثل الاغ کار بکشین هر لحظه در هنگام حرف زدن کیفیت بیان خودتون رو ارتقاء بدین . جالبه آدمهای مستبد و خودرای حتی اگه بزرگترین علامه زمان خودشون هم باشن از این موهبت محرومن چون یقین و باور قطعی به درست ترین و برترین بودن به طور غیر ارادی باعث میشه به ارتقاء کیفیت بیان هرگز توجهی نشه و تا اونجاییی که من میدونم هیتلر در هنگام سخنرانی خیلی کسل کننده بوده و به هیچ وجه در سخنانش خلاقیت و نو آوری نداشته و متن سخنرانی های هیتلر همواره قدر مشترکها کلمات تکراری بسیاری داشته مثل تکرار واژه "دشمن" در ادبیات بعضی "دیکتاتورها ". اصلا خودتون رو در هنگام سخن گفتن تمجید نکنین به هیچ وجه حتی اگه همه مخاطبین رو مرعوب کردین و همواره از خودتون طلبکار باشین و خرده بگیرین که حتما راهی دیگه وجود داشت برای انتقال بهتر این جمله ای که من گفتم اما هرگز دستتون رو رو نکنین. من ابدا آدم متواضعی نیستم و اصلا هم تواضع رو پیشنهاد نمیکنم این تواضع نیست
سختگیری و بی رحمی نسبت به خویشتنه که از هزار تواضع مفیدتره .
حافظ نسخه زیبایی داره
به می پرستی از آن نقش خود بر آب زدم
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
در پایان مناظره یا سخن رانی و یا حرف زدن با مخاطبتون اگه نتیجه همه این ترفند ها به پذیرش حرفتون توسط مخاطب منجر نشد اصلا از کوره در نرید و ابدا دوران باطل ایجاد نکنین ... این جمله یک کیمیاست:
" شما رو به تفحص بی غرض در آنچه گفتم دعوت میکنم" باور کنین این یه عبارت رو اگر با ایمان بگین و اطوار و ادا در نیارین مخاطب رو پودر میکنه و وجدان خفته اش رو بیدار که واقعا به اونچه که گفتین بیاندیشه البته اگر دیکتاتور نباشه ... البته برای پودر کردن آدمهای مستبد هم این عبارت کار آمده اما به نسبت و اندازه خود رایی بستگی تام داره.
اتفاقا نسخه حافظ اینجا هم مصداق داره
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای جان من خطا اینجاست ... و این بود خاطره ای از میر دیو بیست و هفت ساله از هیچستان.