من گفتم که من دلگیر بودم؟
اِ....من بودم که دلگیر بودم؟.. چرا؟
آها...حالا یادم اومد من دلگیر بودم....
بودم
چون داشتم یاد میگرفتم که عادت کنم ، که از عادت کردن متنفرم
چرا میگن وقتی عادت میکنی آرومی؟
واقعا آرومن یا عادت کردن که بی تفاوت باشن
ازش منزجر میشم
چون عادت زندگی و زندگی کردن رو انکار میکنه
یه جورایی خودمونو
و این قابل تحمل نیست
اینا دلگیری های من بودن
حالا این وسط باید با چی یا با کی جنگید؟ با خودم ؟ با زندگی؟ با دیوای دور و برم؟
با خودم
آهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای دیواطیفی بیا جلو
بیا کدورت هامونو حل و فصل کنیم
بیا بریم تو شیکم همدیگه بیا تا بجنگیم و از شر این گنگی ذهن خلاص شیم
یا یکیمون میمیره ، یا تو میمیری ، یا به نتیجه درست میرسیم
بیا نترس ...من مواظبتم...نمی دارم با درد بمیری
این جنگ خیلی طولانی شد
ولی کدورت بین منو و ذهنم برطرف شد
غبار ها پاک شد
قفل دهنه حرفای منم باز شد
ولی خوب خرجش زیاد شد
کشتن ذهن و دادن خسارت به خونوادش، خریدن یه ذهن تازه تر و بزرگتر.
به جز خرج مالیه وحشتناکش ، بد ترین هزینش ساییده شدن خودم بود
ولی نتیجه خوبی داشت
نتیجه اش بهاری شدن بود
حالا اهالی عزیز دیولاخ که همتونو دوست دارم
هر صبح که چشمهای نازنینتونو رو به صبح دل انگیز دیولاخ باز میکنید
نسیم آروم دل نوازی رو که صبح گاه از شمال شرق میوزه رو حس کنین
و بیاد بیارید که بهاره ...خوشحال باشید ...نو باشید ...و بهاری
دوستون دارم ...دیولااااااااااااااااااااااخ
اِ....من بودم که دلگیر بودم؟.. چرا؟
آها...حالا یادم اومد من دلگیر بودم....
بودم
چون داشتم یاد میگرفتم که عادت کنم ، که از عادت کردن متنفرم
چرا میگن وقتی عادت میکنی آرومی؟
واقعا آرومن یا عادت کردن که بی تفاوت باشن
ازش منزجر میشم
چون عادت زندگی و زندگی کردن رو انکار میکنه
یه جورایی خودمونو
و این قابل تحمل نیست
اینا دلگیری های من بودن
حالا این وسط باید با چی یا با کی جنگید؟ با خودم ؟ با زندگی؟ با دیوای دور و برم؟
با خودم
آهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای دیواطیفی بیا جلو
بیا کدورت هامونو حل و فصل کنیم
بیا بریم تو شیکم همدیگه بیا تا بجنگیم و از شر این گنگی ذهن خلاص شیم
یا یکیمون میمیره ، یا تو میمیری ، یا به نتیجه درست میرسیم
بیا نترس ...من مواظبتم...نمی دارم با درد بمیری
این جنگ خیلی طولانی شد
ولی کدورت بین منو و ذهنم برطرف شد
غبار ها پاک شد
قفل دهنه حرفای منم باز شد
ولی خوب خرجش زیاد شد
کشتن ذهن و دادن خسارت به خونوادش، خریدن یه ذهن تازه تر و بزرگتر.
به جز خرج مالیه وحشتناکش ، بد ترین هزینش ساییده شدن خودم بود
ولی نتیجه خوبی داشت
نتیجه اش بهاری شدن بود
حالا اهالی عزیز دیولاخ که همتونو دوست دارم
هر صبح که چشمهای نازنینتونو رو به صبح دل انگیز دیولاخ باز میکنید
نسیم آروم دل نوازی رو که صبح گاه از شمال شرق میوزه رو حس کنین
و بیاد بیارید که بهاره ...خوشحال باشید ...نو باشید ...و بهاری
دوستون دارم ...دیولااااااااااااااااااااااخ
۳ نظر:
خیلی خوشحالم که اینجوری شد. جدی میگم :)
جدا حرفی برای گفتن نذاشتی. خوب بود.
تنها برای جلوگیری از انتقاد سهل انگارانه - یک کلمه گفت خوشحالم و رفت- یکم پر حرفی میکنم:
...
تازگی ها با یک قوم جدید به نام " بعضی ها" آشنا شدم که عادت های جالبی دارن.مثلا تمام سعیشون تو زندگی اینه که دچار روزمرگی نشن...
ولی خودش متوجه نیسنن که دیگه عادت کردن به این تلاش و دیگه بلد نیستن جور دیگه ای زندگی کنن. تلاش برای درگیر روز مرگی نشدن، شده عادت روز مرگیشون...
.
چیکار میشه کرد! این قوم "بعضی ها" دوست دارن راحت باشن... ولی راحت بودن، ناراحتشون میکنه. پس خودشون رو ناراحت میکنن که راحت باشن... عجب موجودات عجیبی هستن این بعضی ها...
((( کاملا جدی میگم... منظورم از این قوم بعضی ها هیچ یک از دیو های دیولاخ نیست. قومی جدید کشف شده هستند )))
سلام دیواطیفی
بهارت مبارک
خوب دل گرفته ات باز شده و روزت نوروز شده. ذهن کهنه یِ ِ بیچاره ات قتیل شده و از شمال شرق هم که داره نسیم دلنواز میوزه
امیدوار دیوار توی ضلع شمال شرقی دیولاخ نباشه چون هر آینه امکان داره هوسِ ِ درد دل کنه و نسیمی هم وزیدن بگیره... آهای دیوار! از شمال شرق دیولاخ برو اون ور ! خوب برو جنوبِ ِدیولاخ ... این نسیمهای ناراحت از جنوب بوزه بهتره. میگیم کار، کارِ ِاستعماره و ناراحتی هم نداره
به هر حال خوشحالم از اینکه سرحال میبینمت دیواطیفی جان با اون اسم سختت و نورزوت بازم مبارک.
و از این در به آن در زدیم و در به در شدیم
یارب ترا شکر که از آمدن بهار با خبر شدیم
ارسال یک نظر