۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه

درود سرباز...سپاس جناب

به شب تاریک نگهبانی بی صدا سلام... به زمان کند و بی رمق و کتاب خواندن های پر اضطراب سلام
به تجربه کردن احوال زندانی و زندان بان سلام
به نفس محبوس در سلول تنگ ریه ها و به دویدنهای بی هدف در میدان سلام
به آسایشگاه بی تحرک مصلوب سلام... به صبحگاه مرده بی روح و به شامگاه مضحک بی فروغ سلام
به غرشهای تصنعی فرمانده و به تمارضهای توسلی سرباز سلام
به گروهان یکم به گردان سوم سلام... به دژبان ترسو و به ارشد ریقو سلام
به نفرینهای مکرر سرباز و به غرغر های مکدر گروهبان سلام
به طعنه ی ِ عقده های تنگ و به نیشخند بیمار سرهنگ سلام
به آش نخورده و آشخورده لقب گرفته سلام... به سرباز سلام و به سرباز سلام





۲ نظر:

دیوان گفت...

به فلاکت زوری... به اطلاف ضروری...
به خدمت اجباری... به درود الحاقی...
به پرچم بی رنگ... به رزمایش بی جنگ...
به این ننگ نمایان... به جان کنون بی نان...
کاش میشد نگوییم..
سلامی از سر جبر...
...
امیدوارم سه تپه صبر از آسمون بیاد برات و بجای سرت بخوره تو این وضعیت اجباریت۰
یک تپه صبر برای خدمت اجباری
یک تپه صبر برای از دست رفتن این مقدار زمان
یک تپه صبر برای دوری از ما :D

دیوار گفت...

سلامی چو بوی خوش آشغالی
برآن مام سیخ کرده زورچرانی
درودی چو عربده عقده آلود سردار
به هنگام ریدن در میدان گاوچرانی
نمی بینم از این بیهوده هیچ انجام
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی