۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

اشتیاق به سکوت دلنشین تار

مساله ماندن است
اما اشتیاق ماندنی نیست...
باید مجدد ساخته شود.
تغذیه شود.
اشتیاق، با زخمه تغذیه می شود
بزن زخمه
اشتیاق با  زخمه ارضا می شود.
نزن زخمه

...
برای اشتیاق...چه، ها که نکردیم...
چه، ها که نکردند...
چه، ها که کردنی ماند...
ها مکن،
اشتیاق را بخار گرفت...

۴ نظر:

دیوار گفت...

اشتیاق ساختنی هم نیست.
یه جورایی سوختنی است که البته تمام هم می شود ولی تمام شدنش لزوما به منزله حرام شدنش نیست. از شکلی به شکل دیگر بدل می شود.
اما شاعر جایی میگه :
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره‌گر از چار سو ببست
به این تار زخمه نزن که زخم درد می آورد و در درد است که توجه به جزییات بیشتر می شود و این جزییات برخی موارد خود اشتیاق دیگری می شود.ولی درد تن-ها راهش نیست.
چه ها-یی که می شود کرد.
عصر بخار گذشته اما اسب بخار راهش رو پیدا میکنه.

مردیوجان گفت...

من هنوز نفهمیدم
مساله ماندن است؟ یا ماندن مساله است!
در همین راستا بر میخوریم به سوال بعدی که
مساله اشتیاق است یا اشتیاق مساله است؟
اگر مساله اشتیاق است که ماندنی نیست و شاید ساختنی هم نباشد و غیره و غیره... که بهتر! تصور کنید اشتیاقی را که بماند و نرود و درمان هم نشود و وای به حال مشتاق بیچاره
اگر "اشتیاق" مساله است ؟ که یعنی نیست و یک زمانی بوده و حالا مشتاقِ گذشته در پی از گور بیرون کشیدن خاطره ایست... اصلاً چیزی که نیست چطور مساله ایست؟! ها کن. ها کن . آنکه بخار گرفته اگر هم اشتیاق بوده باشد، بعداز پاک شدن بخار شاید چیز دیگری شده باشد ترسناک تر اشتیاق!
فعلاً

دیوان گفت...

دیوار:
خوب اگه هی بسوزه که دیگه تموم میشه... سوختنی تموم میشه، باید ساخت که بشه سوزوند...
با باقی ماجرا موافقم.
مردیوجان:
مساله ماند است. ماندن مساله جدا است که اینجا مورد توجه نبوده...
اشتیاق که نباید درمان بشه، باید لذت برده بشه... مشتاق هم بیمار نیست، اتفاقا کلی مار داره که میتونه ازشون لذت ببره. کلا ماجرا سر تمایل به لذت بردن از چیزیه، یا همون اشتیاق. که اگه بخار بگیره، از بین نرفته ولی دیگه قابل رویت هم نیست، در نتیجه مشاق نمیدونه دقیقا به چی اشتیاق داره و سردرگم میمونه، اشتیاقش هم از بین نرفته که در پی ساختن اشتیاقی جدید باشه.
...
...
...
خلاصه ی کلام، ماجرای اشتیاق به سکوت دلنشین سازه، چیزی قریب که اول و آخرش با هم جور در نمیاد، یعنی یجور اشتیاق گنگ که نه هست نه نیست. و شخص مشتاق که به اشتیاق دل خوش کرده مجبور به پاک کردن بخاریه که از نفس خودش برخاسته، اگه نفس نکشه زنده نمیمونه اگه بخار هم بوجود بیاد، اشتیاقش را درست نمیبینه و سردرگم خواهد ماند...

ديواطيفي گفت...

زخمه درد داره
درد اشتیاق رو از بین میبره
جنگم زخمه داره
برای اشتیاق نباید جنگید
ساختنی نیست
باید مشتاق بود