۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

هر گياهي كه به نوروز نجنبد حطب (هيزم)است

سال نو رو به عزيزانم تبريك ميگم و به دوستانم يه عيدي ميدم كه پي به سخاوت ِ بنده ببرند( بس كه من لارجم!!!)

عيدي ِ من يه شعر  ِ تر از شيخ ِ اجله ...باشد كه قبول افتد و در نظر آيد.

بلبلان وقت ِ گل آمد كه بنالند از شوق        نه كم از بلبل مستي تو، بنال اي هشيار
اين همه نقش ِعجب بردروديوار ِ وجود      هر كه فكرت نكند نقش بود بر دبوار
وقت ِ آنست كه داماد ِ گل از حجله غيب      بدر آيد كه درختان همه كردند نثار
آدميزاده اگر در طرب آيد چه عجب           سرو در باغ به رقص آمده و بيد و چنار
باش تا غنچه سيراب دهن باز كند             بامدادان چو سر ِنافه آهوي  ِ تتار
باد گيسوي ِ عروسان ِ چمن شانه كند         بوي ِ نسرين و قرنفل برود در اقطار

باد بوي ِ سمن آورد وگل و نرگس وبيد       در ِ دكان به چه رونق بگشايد عطار؟
شاخه ها دختر ِدوشيزه باغند هنوز            باش تا حامله گردند به الوان ِ ثمار
عقل حيران شود از خوشه زرين ِ عنب       فهم عاجز شود از حقه ياقوت ِانار
سيب را هر طرفي داده طبيعت رنگي         هم بر آنگونه كه گلگونه كند روي ِ نگار
ژاله بر لاله فرود آمده هنگام ِ سحر           راست چون عارض گلبوي ِ عرق كرده  يار       
نيك بسيار بگفتيم در اين باب سخن            واندكي بيش نگفتيم هنوز از بسيار
سعديا راست روان، گوي به منزل بردند      راستي كن كه به منزل نرود كج رفتار


پي نوشت: مگر كسي كند اسب ِ سخن به زين ، به از اين؟؟؟

۴ نظر:

دیوار گفت...

دیوا میردیو...
عیدیت معرکه و دل نشین بود.
پی نوشتت هم همینطور.

دیوان گفت...

دیوا میر دیو...
عیدی زیبایی بود.
همیشه شاد باشی... من با این عید برگشتم...با معذرت از غیبت زیادیم.
توی پیام بعدیم منم عیدیم رو به دیولاخیا میدم...
دیوا دیولاخ.

ميرديو گفت...

خوش آمدي فرامرز ِ نازنين ...
كم كم داشتم از اين غيبت نگران ميشدم كه خدا رو شكر بر گشتي حالا بگو ببينيم چه توشه اي آوردي برامون از سفرت؟؟؟
راستي عيدت مبارك!

دیوان گفت...

مرسی میردیو...
والا توشه ای جز گرد راه ندارم... که آن هم فدای لحظه ای از لبخند شما.