زخم خورده بود ، مدتها پیش دلباخته بود و باخته بود.....
وقتی زمین خورد نیومد که دستاش رو بگیره و بلندش کنه
پاش شکسته بود ، نمی تونست راه بره
صبح بود
که توانش رو ازش گرفتن...
-هی نگاش کنین همون قشنگست
-کدوم اون لاغر مردنیه؟!،اون چیش قشنگه با اون چشای قرمز ورقلمبیدش...
ظهر شده
تکونی خورد
-باید بلند شم ،نباید خودم رو ببازم ،من هنوز هستم....
سرش رو بالا گرفت ،با هزار درد به دستاش تکیه کرد و بلند شد و لنگون لنگون دوباره شروع کرد
بعد از ظهر
داره میخنده ،نمیخواد یادش بیاد صبح چی شده ،دیگه نمی لنگه...
-هی اون جا رو چقدر خوشگله ،خوش به حال هر کی که این قشنگی مال اونه ،چقدر لبخند مهربونی داره،یعنی میشه اون لبخند مال خود خودم بشه..
شب شده
-خب میشه دوباره امتحان کرد،این با بقیه فرق داره ،میتونه دنیای قشنگی برام بسازه ،این همونیه که باید باشه ،چه مهربونه.....
نیمه شب
آغوشش تمام دنیای اون شده
-یعنی دارم اشتباه میکنم،نه نه....
صبح
-این همونه ؟!!!
-چرا افتاده زمین؟!!
-میگن پاش شکسته..............
(از هر دو سو یکطرفه است در این خیابان هیچ کس بی گناه نیست.............)
وقتی زمین خورد نیومد که دستاش رو بگیره و بلندش کنه
پاش شکسته بود ، نمی تونست راه بره
صبح بود
که توانش رو ازش گرفتن...
-هی نگاش کنین همون قشنگست
-کدوم اون لاغر مردنیه؟!،اون چیش قشنگه با اون چشای قرمز ورقلمبیدش...
ظهر شده
تکونی خورد
-باید بلند شم ،نباید خودم رو ببازم ،من هنوز هستم....
سرش رو بالا گرفت ،با هزار درد به دستاش تکیه کرد و بلند شد و لنگون لنگون دوباره شروع کرد
بعد از ظهر
داره میخنده ،نمیخواد یادش بیاد صبح چی شده ،دیگه نمی لنگه...
-هی اون جا رو چقدر خوشگله ،خوش به حال هر کی که این قشنگی مال اونه ،چقدر لبخند مهربونی داره،یعنی میشه اون لبخند مال خود خودم بشه..
شب شده
-خب میشه دوباره امتحان کرد،این با بقیه فرق داره ،میتونه دنیای قشنگی برام بسازه ،این همونیه که باید باشه ،چه مهربونه.....
نیمه شب
آغوشش تمام دنیای اون شده
-یعنی دارم اشتباه میکنم،نه نه....
صبح
-این همونه ؟!!!
-چرا افتاده زمین؟!!
-میگن پاش شکسته..............
(از هر دو سو یکطرفه است در این خیابان هیچ کس بی گناه نیست.............)
۶ نظر:
مرسییییی....
1- قبل از اینکه هرچیز دیگه ای بگم میگم که خوش اومدییییی...
2- خیلی خوب بود... نکات مبهمی که من توی نوشته های کوتاه دوست دارم توی این متن خوب جا گرفته بود...
3- مرسی از بابت به اشتراک گذاشتن متنت با باقی دیو ها...
همیشه شاد باشی...
آوخ آوخ چو من وفاداری
در تمنای چون تو خون خواری
آوخ آوخ طبیب خون ریزی
بر سر زار زار بیماری
آن جفاها که کردهای با من
نکند هیچ یار با یاری
گفتمش قصد خون من داری
بی خطا و گناه گفت آری
عشق جز بیگناه مینکشد
نکشد عشق او گنه کاری
(مولوی)
----------
به دیولاخ خوش اومدی
درود فراوان
خوش آمدی
حالا چرا صبح؟! :( صبح که خوبه...
من معمولاً بعد از ظهر پام میشکنه
شب میخوابم
صبح میپرم
تازه میفهمم این پا اصلاً از اولشم اضافه بود ;) همون بهتر که شیکست!
البته این بنده خدا گویا تو شب پاش شکسته!!!!!
مریم جانم
حتی در بی طرف ترین خیابانها
هیچ کس بی گناه نیست
مرجان جون به خاطرنظر بی آلایش و صمیمانت ممنون.
و چرا صبح؟
صبح و ظهر و شب یه چرخه ی زمانی رو نشون میده و لزوما صبح آغاز نیست،تو میتونی آغازوپایان رو بنابر ذهنیت خودت تو دوره ی زمانیت انتخاب کنی ،من دلم نمیخواد تو تعریف شده ها زندگی کنم و اصلا دلم نمیخواد بعد ازظهرپام بشکنه ، آخه شب از درد نمیتونم بخوابم و حتما صبح خوبی هم نخواهم داشت.
امیدوارم همیشه لبخند رو لب روابطت باشه وهیچ وقت دل قشنگت نشکنه.
بابت خوش آمدگویی هم از همه ممنونم ، گرچه ظاهرا من تو دوران سکوت دیولاخ وارد شدم اما امیدوارم حضور مفیدی داشته باشم.
شاید تو شلوغی بتونی بلندتر داد بزنی اما تو سکوت بیشتر صدات رو میشنون
پاینده باشید.
از صبح تا صبح
چند چكامه كوتاه تو موقعيتهاي زماني
ياد خيابانهاي يكطرفه بنجامين والتر افتادم
...اااا ببخشيد راستي سلاام و خوش اومدي
يادمه يه داستان كوتاه نوشتمو ديوار بهم يه چيزي گفت... منم محتواي اون حرفو به تو ميگم
درد ِ فهميده نشدن يا عجز ِفهميده نشدن
مسئله اينست
چون از ابهام لذت ميبري منم اين نقل قول ديواري رو مبهم بهت گفتم
خوشحالم از اينكه اينجايي
ارسال یک نظر