چرا باید به اون چه که داری راضی باشی ؟!
چرا من نباید بتونم بگم خدایا چرا؟
- -وای نگو خدا قهرش میگره،ناشکری نکن...
نه من میخوام بگم..
میخوام بگم من به اونچه که میخوام، راضی میشم و چرا اونچه که میخوام همیشه اتفاق نمی یفته چراااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قانون دنیا اینه ؟!نه این قانون آدماست خب قانون رو عوض کنین ،بابا کی گفته همه چی نباید اونطوری باشه که ما میخوایم....
من میخوام از تو،تویی که خدایی و قدرتش رو داری،خدایا میگن تو هر کس رو بیشتر دوست داشته باشی بیشتر اذیت میکنی ! اینم توجیه این آدماست...
ولی خودمونیما خداجون تو هم نازداری،تو هم هرکی دوست داشته باشه اذیتش میکنی،دوست داری گریه ی بنده هات رو ببینی میخوای بهت التماس کنن ،قربونت بشم این که قانون آدماست!...
مهربونم تو که انقدر قدرت داری چرا اونچه رو که باید انجام نمیدی،خداجون تو چطور اون بالامیشینی و اشک چشمای غمگین رو میشمری ، چطور شکسته شدن دلا رو میشنوی،گرسنگی خالی از غذای شکما رو تحمل میکنی،قدرت ظالما رو به توان هزار و آه مظلوما رو به هیچ میرسونی ،میخوای به کجا برسی ،اینطوری دنیا رو ساختی که چی ؟!فقر تمام رو به یکی و ثروت بی پایان رو به کس دیگه ای میدی،آخه رو چه حسابی؟
با این کارا میخوای جهنم و بهشتت رو پر کنی؟
خدایا معجزه چیه ؟ چرا این روزا نیست ، یا ما نمی بینیم؟ چرا اینجا باید سختی کشید تا اونجا راحت بود ؟
خدایا به اونچه که نمیدونم چطور معتقد باشم ؟خدایا کدوم حرف رو باور کنم ،کدوم کتاب رو بخونم تا بفهمم چی درسته ؟ آخه کتاب هم دست نوشته ی آدماست ...
خدایا چی درسته؟؟؟؟؟؟؟
عشقی که از تو به دل دارم یا ترسی رو که میگن باید ازت داشت ؟
حرفای صادقانه ای رو که الان باهات میزنم یا رکوع و سجودی که اصلا متوجه کلماتش نیستم ،لبخند عشقی رو که از بنده هات به دلم میزاری یا مجازات شدنم رو به گناه عاشقی،انسانیت قلبیی که بهش معتقدم یا زیبایی ظاهری که باید پنهانش کنم که تو رو ناراحت نکنم و آدمات رو گمراه ،خب پس چرا آفریدی؟!...
خب خداجون چی میشد به همون یه سیب، آدم وهوا رو میبخشیدی و نمیذاشتی ظلم متولد شه،بدی پیداش شه ....
خدایا چرا؟ خواستی درس عبرت برای کی بشه کار خودتم سخت کردی ،هر روز به چند میلیون از این شکایت ها گوش میکنی؟
اگه یه روز رو تو این دنیا با آدمای گرگ صفت بگذرونی خودتم به خودت شکایت میکنی.
مهربونم دوست دارم ،من رو به همین دوست داشتن دوست داشته باش هرچی هستم و بودم با تو هستم
از حرفام دلگیر نشوآخه تو که من رو میشناسی نمیتونم غم دیگران رو ببینم و دم نزنم...راستی خداجونم داد از این........
چرا من نباید بتونم بگم خدایا چرا؟
- -وای نگو خدا قهرش میگره،ناشکری نکن...
نه من میخوام بگم..
میخوام بگم من به اونچه که میخوام، راضی میشم و چرا اونچه که میخوام همیشه اتفاق نمی یفته چراااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قانون دنیا اینه ؟!نه این قانون آدماست خب قانون رو عوض کنین ،بابا کی گفته همه چی نباید اونطوری باشه که ما میخوایم....
من میخوام از تو،تویی که خدایی و قدرتش رو داری،خدایا میگن تو هر کس رو بیشتر دوست داشته باشی بیشتر اذیت میکنی ! اینم توجیه این آدماست...
ولی خودمونیما خداجون تو هم نازداری،تو هم هرکی دوست داشته باشه اذیتش میکنی،دوست داری گریه ی بنده هات رو ببینی میخوای بهت التماس کنن ،قربونت بشم این که قانون آدماست!...
مهربونم تو که انقدر قدرت داری چرا اونچه رو که باید انجام نمیدی،خداجون تو چطور اون بالامیشینی و اشک چشمای غمگین رو میشمری ، چطور شکسته شدن دلا رو میشنوی،گرسنگی خالی از غذای شکما رو تحمل میکنی،قدرت ظالما رو به توان هزار و آه مظلوما رو به هیچ میرسونی ،میخوای به کجا برسی ،اینطوری دنیا رو ساختی که چی ؟!فقر تمام رو به یکی و ثروت بی پایان رو به کس دیگه ای میدی،آخه رو چه حسابی؟
با این کارا میخوای جهنم و بهشتت رو پر کنی؟
خدایا معجزه چیه ؟ چرا این روزا نیست ، یا ما نمی بینیم؟ چرا اینجا باید سختی کشید تا اونجا راحت بود ؟
خدایا به اونچه که نمیدونم چطور معتقد باشم ؟خدایا کدوم حرف رو باور کنم ،کدوم کتاب رو بخونم تا بفهمم چی درسته ؟ آخه کتاب هم دست نوشته ی آدماست ...
خدایا چی درسته؟؟؟؟؟؟؟
عشقی که از تو به دل دارم یا ترسی رو که میگن باید ازت داشت ؟
حرفای صادقانه ای رو که الان باهات میزنم یا رکوع و سجودی که اصلا متوجه کلماتش نیستم ،لبخند عشقی رو که از بنده هات به دلم میزاری یا مجازات شدنم رو به گناه عاشقی،انسانیت قلبیی که بهش معتقدم یا زیبایی ظاهری که باید پنهانش کنم که تو رو ناراحت نکنم و آدمات رو گمراه ،خب پس چرا آفریدی؟!...
خب خداجون چی میشد به همون یه سیب، آدم وهوا رو میبخشیدی و نمیذاشتی ظلم متولد شه،بدی پیداش شه ....
خدایا چرا؟ خواستی درس عبرت برای کی بشه کار خودتم سخت کردی ،هر روز به چند میلیون از این شکایت ها گوش میکنی؟
اگه یه روز رو تو این دنیا با آدمای گرگ صفت بگذرونی خودتم به خودت شکایت میکنی.
مهربونم دوست دارم ،من رو به همین دوست داشتن دوست داشته باش هرچی هستم و بودم با تو هستم
از حرفام دلگیر نشوآخه تو که من رو میشناسی نمیتونم غم دیگران رو ببینم و دم نزنم...راستی خداجونم داد از این........
۲ نظر:
دیوا مریم دیوه...
همیشه گفتم " قلب پاک یک نعمته که وقتی از دست بره دیگه بر نمیگرده... " گفتم نعمت ولی تحمل این نعمت گاو نر میخواهد و مرد کهن. وسط لجنزار تمیز موندن خیلی سخته. و نکته ی عجیب اینجاست که قلب پاک مرد کهن میخواد ولی همیشه توی قلب ساده و پاک کودکانه دیده میشه نه در اندیشه ی کهن مردان...
امیدوارم بتونی باهاش کنار بیای ولی اذیتت نکنه... از دست دادنش راحتت میکنه ولی اون موقع دیگه از دست دادیش.
همیشه موفق و شاد باشی.
مرسی که دیولاخ رو ساکت نمیذاری.
بعضی وقت ها دلم هوس شکایت می کنه و با خودم می گم کی رو می تونم پیدا کنم که اشتباهات خودمو بندازم گردنش و بعدش کلی شاکی بازی در بیارم و دلم خنک شه...
یا بعضی وقت ها تنم می خاره و دنبال یه نفس کش می گردم
یا وقتایی که از روی تنبلی یا بی عرضگی، دنبال کسی می گردم که مسوولیت پذیر باشه ...
یا اوقاتی که می خوام از زیر حقی که به گردنمه فرار کنم یا موکولش کنم به وقتی در آینده ...
یا خیلی مواقع دیگه...
همیشه می گم : فتبارک الله احسن الخالقین... حالا نوبت توئه که خودی نشون بدی....
ارسال یک نظر