۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

از اول امروز چو آشفته و مستیم

آشفته بگوییم که آشفته شدستیم

آن ساقی بد مست که امروز در آمد

صد عذر بگفتیم وز آن مست نرستیم

آن باده که دادی تو و این عقل که ما راست

معذور همی دار اگر جام شکستیم

امروز سر زلف تو مستانه گرفتیم

صد بار گشادیمش و صد بار ببستیم

رندان خرابات بخوردند و برفتند

ماییم که جاوید بخوردیم و نشستیم
.
.
.

l,g,d

۵ نظر:

ديواطيفي گفت...

>:D< :)

دیوار قرمزه گفت...

ماییم که جاوید بخوردیم و نشستیم
ماییم که مشتی دیوانه آشفته پرستیم
نشستیم و نگریستیم و گریستیم و جام شکستیم
بی عذر و بهانه، هوای عقل گسستیم
که هستیم و چه هستیم؟
خود ساغر آن ساقی سگ-مستیم.

آشفته مباش ای نرگس مست،
ما همینیم که هستیم، پرورده دست این بدعهد خود پرستیم.

دیوار گفت...

"وقت است که خوبان همه در رقص درآیند
انگشت زنان گشته که از پرده بجستیم
یک لحظه بلانوش ره عشق قدیمیم
یک لحظه بلی گوی مناجات الستیم
...
هر چند پرستیدن بت مایه کفر است
ما کافر عشقیم گر این بت نپرستیم "
:)
-----
l,g,d ... ?-:

مردیوجان گفت...

nrdrhQ

ميرديو گفت...

ماییم که جاوید بخوردیم و نشستیم
حظظظظظظ بردم مردیوجان جان ... البته حظ من تاخیری بود و پوذش از این همه تاخیر. همین.