گر امشبِ آخرم است، بکوب با تمام سرعت.
مهم نیست، اتفاقی که در انتظار ماشین مقابل است، محکم بکوب.
ماشین مقابل شاید پدری باشد، وابسته به آینده ی خانواده اش.
دل شکسته ای شاید، با نیاز به فراموش کردن یا شدن.
شاید در طلب آزادی...
شاید نیاز، به جاده اش کشیده باشد.
مسافر یا مسافر کش، فرقی ندارد.
شاید حتی قاتلی در حال فرار...
مهم نیست، فقط بکوب.
گر امشبِ آخرم است. بکوب به هر مانعی که سر راه است.
...
مهم نیست تمام تجربه هایی که کردم...
نکرده هاست که مهم است، پس بکوب تا کرده شود این تجربه...
بکوب.
...
جالب ترین تجربه ها، احمقانه ترین هایم بود:
شاید لمس های بی موقع در اشتباه ترین حالت ممکن...
شاید روندی جذاب اما اشتباه...
بوسه ای از سر حوس، از سر نیاز.
گر امشبِ اخرم است، چنان بکوب که شب اولم شود...
اتمام دلنشین انجام ندادن هایم...
اتمام تمام تمامشدن روز هایی که زندگی نکردم.
اتمام تمام لحظه هایی که بدون هیجان گذشت...
اتمام تمام لحظه هایی که لذت نبردم...
اتمام تمام نیاز دلچسب لمس کردن و لمس شدن هایی که بی جواب گذاشتم...
اتمام تمام حماقت هایی که نکردم و سوال ماند...
اتمام...
نوری که از مقابل می آید، روشنایی امید نیست،
نه این نور تلالو برق چشمان آن دختر هم نیست...
نور مقابل حتی...
ماشینی که به امید کوبیدنمان آمده باشد... هم نیست.
نور مقابل اما:
فقط روشنایی پایان این تونل تاریک است...
...
گر امشبِ آخر من است... همینجا بکوب.
حیف از اکسیژن هایی که بی توجه استنشاق کردم...
حیف از خورشیدی که درخشید... اما چشمکی ارزانیش نکردم.
حیف از ابر هایی که رفتند و بدرقه شان نکردم.
حیف از نیاز هایی که دیدم اما ارضائشان نکردم.
حیف از بوسه هایی که نکردم...
حیف از حماقت هایی که نکردم.
حیف از تمام رسوایی هایی که به بار نیاوردم...
حیف...
...
سرعت به نحایت رسیده.
ماشین مقابل هم با آسودگی از پیچ جاده به سمت ما می آید...
هیچ صدایی نیست... اما:
دیگر امیدی هم نیست
خورشید اینجاست
...
وای بر من اگر امروز هم...
مهم نیست، اتفاقی که در انتظار ماشین مقابل است، محکم بکوب.
ماشین مقابل شاید پدری باشد، وابسته به آینده ی خانواده اش.
دل شکسته ای شاید، با نیاز به فراموش کردن یا شدن.
شاید در طلب آزادی...
شاید نیاز، به جاده اش کشیده باشد.
مسافر یا مسافر کش، فرقی ندارد.
شاید حتی قاتلی در حال فرار...
مهم نیست، فقط بکوب.
گر امشبِ آخرم است. بکوب به هر مانعی که سر راه است.
...
مهم نیست تمام تجربه هایی که کردم...
نکرده هاست که مهم است، پس بکوب تا کرده شود این تجربه...
بکوب.
...
جالب ترین تجربه ها، احمقانه ترین هایم بود:
شاید لمس های بی موقع در اشتباه ترین حالت ممکن...
شاید روندی جذاب اما اشتباه...
بوسه ای از سر حوس، از سر نیاز.
گر امشبِ اخرم است، چنان بکوب که شب اولم شود...
اتمام دلنشین انجام ندادن هایم...
اتمام تمام تمامشدن روز هایی که زندگی نکردم.
اتمام تمام لحظه هایی که بدون هیجان گذشت...
اتمام تمام لحظه هایی که لذت نبردم...
اتمام تمام نیاز دلچسب لمس کردن و لمس شدن هایی که بی جواب گذاشتم...
اتمام تمام حماقت هایی که نکردم و سوال ماند...
اتمام...
نوری که از مقابل می آید، روشنایی امید نیست،
نه این نور تلالو برق چشمان آن دختر هم نیست...
نور مقابل حتی...
ماشینی که به امید کوبیدنمان آمده باشد... هم نیست.
نور مقابل اما:
فقط روشنایی پایان این تونل تاریک است...
...
گر امشبِ آخر من است... همینجا بکوب.
حیف از اکسیژن هایی که بی توجه استنشاق کردم...
حیف از خورشیدی که درخشید... اما چشمکی ارزانیش نکردم.
حیف از ابر هایی که رفتند و بدرقه شان نکردم.
حیف از نیاز هایی که دیدم اما ارضائشان نکردم.
حیف از بوسه هایی که نکردم...
حیف از حماقت هایی که نکردم.
حیف از تمام رسوایی هایی که به بار نیاوردم...
حیف...
...
سرعت به نحایت رسیده.
ماشین مقابل هم با آسودگی از پیچ جاده به سمت ما می آید...
هیچ صدایی نیست... اما:
دیگر امیدی هم نیست
خورشید اینجاست
...
وای بر من اگر امروز هم...
۱۰ نظر:
خوشحالی......
دیوان...
گیر دادی به "کردن" ها !! ;)
به دیواطیفی:
خوشحال بودن خیلی بهتر از خوشحال نبودنه. در هر شرایطی، با هر بهانه ای.
به مردیوجان:
انجام دادن خیلی طولانی تر از کردنه ;)
...این خوشحالی رو با چه لهنی میشنوی....
آره "لحن" خیلی مهمه.
پس شاید منم منظورم انجام دادن بود!
به مردیوجان:
:))) خوب فکر کردم منظورت کلمس. آره شدیدا این روزا درگیر انجام دادن هام. خیلی انجام ها هست که هنوز داده نشده.
به دیواطیفی:
اینجا که صدا نداریم، چهره هم نداریم پس برای درک درست کلمه نیاز به توضیح هست یا حد اقل یه اسمایلی( شکلک ) چیزی میتونه بهم کمک کنه که درست بشنوم.
فک نمیکنم واسه تشخیص لهن کسی که دورون خودته به توضیح احتیاج داشته باشی.....
فک نکونم این متن احتیاج به نظر داشته باشه، اما عجیب می فهممش
ایول... فقط میتونم بگم آخرین قطرات امیدم به این متن رو زنده کردی خان دیوه.
خوب بود دیوان، کیفور شدم.
بابا خوب خودت بشین پشت فرمون یا هرچیز دیگه که هست. بکوب دیگه لامذهب... بکوب... D:
صبح شد...
آخ که اگه امروز یه حماقتی از من سرنزنه :))
ارسال یک نظر