۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه


می دونی چیه؟! یه نفر باید بیاد یه چیزی اینجا بنویسه که منم بیام یه زری زیرش بزنم که بعد هی بیام از اول بخونم ببینم اون چی گفته من چی گفتم بقیه چی گفتن که شاید این روز لعنتی بدون اینکه لحظه هاشو بشمرم تموم شه یا شاید یه موضوعی پیدا کنم که بهش فکر کنم خواش می کنم یکی به داد من برسه :(((

۱۲ نظر:

مردیوجان گفت...

اه
اینم که کماکان همه کلمات و خطوط و نفسها و خالی هارو می چسبونه به هم
اه
اه
اه
://

ديواطيفي گفت...

من معقدم بشین جاهای خالی رو که دیوان گزاشته تو نظرش پر کن
سرت گرم میشه و محدودیت مغزیم که واسه نوشتن نداری

مردیوجان گفت...

.
.
.
نمیدونم چرا فکر میکنم این که گفتی یه جور تیکه بود!!!!
فکر کنم مغزم عیب کرده.

راستی کی میای پیشم؟

ديواطيفي گفت...

هر جور راحتی
گویا واقعا حالت خوب نیست
با این وضعیت فک کنم هر چه زودتر یهتر
لازمم داری فک کنم

دیوار گفت...

تحت هیچ شرایطی خودم رو بخاطر تاخیری که داشتم نمی بخشم. ولی از شما تقاضای عفو دارم مردیوجان بانو :)
خوب با توجه به اینکه نوشتن دو خط که بشه از توش یه ذره فکر درآورد برای من کار سختیه و ممکنه سال ها طول بکشه، میتونم یه پیشنهاد همفکری ارایه کنم.
مثلا این که اخیرا دارم فکر می کنم زندگی مثل یه داد و ستده. داد و ستدی که هرچی بخوای میتونی بگیری و مهم نیست چی بدی.
یعنی نه با اون دیدگاهی که مثلا بخوای ازش سوء استفاده کنی ها.
دیدگاهی که نتیجه میشه رسیدن به این مفهوم که از زندگی کردن (یعنی کامجویی از زندگی) نهراسم.

ذهنم رو این مساله خیلی درهم و برهمه و قرار هم نبود که یه مانیفست از توش در بیارم. پس تا دیر نشده در همین حد فعلا ارسال می کنم

دیوار گفت...

هی هی هی ...
اون عکس قبلی ات رو دوست داشتم بانو اما این جدیده خیلی خیلی باحاله :)

دیوار گفت...

خوب فکر نکن ذهنت رو همین جوری راحت می گذرام.
من اساسا دیو شرایط بحرانی ام :))

پیشنهاد همفکری بعدی که یه جاهایی هم خیلی دور نیست از قبلی:
دارم به مفهوم مادر فکر میکنم.
یه جورایی این نظریه تو ذهنم ایجاد شده که همه چی مادر میخواد. حتی تفکر.
هنوز نمی دونم این ایده به کجا می خواد برسه. شاید در نهایت با اون ایده زندگی به جای داد و ستد عوض بشه و ایده قبول زندگی به عنوان مادر جایگزینش بشه.
اما در حوزه تفکر، دنیایی که میتونه خیلی پرپیچ و خم باشه. حداقل برای یه دیو اینطوریه، وجود یه حس مادرانه و حتی ایجاد یه توهم مادر برای تفکرات میتونه از آسیب های فکری و انزواهای بعدیش جلوگیری کنه.
بعضی وقت ها اون مادر خودش منبع الهام هست. مثل تفکرات یه عاشق نسبت به معشوقش.
بعضی وقت ها یه نگهبان. یه پروردگار و از این دست...
این یکی رو هم طولانی نمی کنم...

این ایده فکر کردن و نوشتن بی تکلف رو دوست دارم، اما تا حالا به اشتراک نگذاشته بودمش ... باحال بود. :)

ديواطيفي گفت...

من پیشنهادم اینه که اعضا کلا بیان بی تکلف فکر کنن
و امیدوار باشن که یه حرف هوشمندانه از توش در بیاد
آخه خیلی خوب داره جواب میده 2ساعتم نشده و ا این متن یه عالمه کامنت داره دوستدارم دیولاخو اینجوری واقعا دیواااااااا دوستان
و با نظریه مادر تا حدودی من هم عقیدم در صورتی که وتقعا یه منبع الهم بخش باشه و رو دور گیر دادن نیفته


پیوست.....در نوشته های من دنبال بخش هوشمندانه نباشین چون اینکاره نیستم D:

مردیوجان گفت...

دارم فکر می کنم :)

دیوان گفت...

من یکم دیر متوجه دیولاخ شدم... الان دیدم این پیامو. البته کلا ولحرفی ( حرف های من ) خیلی نمیتونست کمک بکنه. ;)

مردیوجان گفت...

دیوان : تو داشتی یه جا دیگه کمک می کردی! غیبتت موجه محسوب میشه :)

مردیوجان گفت...

داد و ستد با زندگی... موافقم البته اصلاً فکرشم نکن بتونی ازش سوء استفاده کنی! مطمئن باش عوض همه چیزایی که ازش گرفتی باید بهش بدی . از اون جهت نه ها!!!! ;)
ولی اینطوری که تو داری بهش نگاه میکنی (کامجویی) دوست داشتنی تره :)) منم اینو ترجیح میدم. اصلاً مهم نیست چی بدی موضوع اینه که چی داری میگیری :)