۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

توجه.... توجه.

درود به همه ي ديولاخيان عزيز تر از جان...
من فرامرز ديو از طرف ديوانبيگي اين پيام را براي شما دارم...
...
با درود به تمامي سكنه ي عزيز ديولاخ... آرزو داريم كه هميشه در صلح و شادي باشيد...
خبر خوش:
ديوانبيگي بعد از روزها تفكر و گوشه نشيني بالاخره به جواب رسيد... اما نتيجه ي تفكراتش را تا زماني كه باور كند كه هركه اسمش هست خودش هم هست نمي‌گويد...
ديوانبيگي آرزو دارد تا اسم هايي كه در ديوار ورودي ديولاخ ثبت شده است واقعي باشد و تنها يك نام نباشد تا بتواند براي تمام افراد شادي به ارمغان آورد...
در پي اين خبر از تمامي سكنه تقاضا مي‌كنيم كه در اين متن يا به هر عنوان كه ممكن است وجودشان را اعلام كننند... يك هفته فرصت داريم تا از سلامت اين عزيزان مطلع شويم و زان پس نبودن آن افراد را بر حساب رفتنشان از ديولاخ مي‌گذاريم و ناميشان را از ديوار ورودي ي ديولاخ حذف مي‌كنيم. ( اين حذف كردن به معني خروج هميشگي نيست... كسي كه حذف مي‌شود مي‌تواند باز برگردد اما تا زماني كه خبري ازشان نباشد از ديولاخ حذف مي‌شوند.) باشد كه با اين كار همه ي سكنه در ساختن ديولاخ كمك كنند... 
ما در راه ساختن ديولاخي بهتر به همراهي تك تك سكنه نياز داريم...
ما را از وجود خودتان مطلع سازيد..:
خلاصه اي از متن بالا:
همه ي سكنه ي ديولاخ كه هنوز در ديولاخ حضور دارند يك هفته وقت دارند تا حضورشان را نشان دهند...
بعد از يك هفته از همين روز كساني كه حضورشان را نشان نداده اند از اسمشان از ديوار ديولاخ حذف مي‌شود...
حذف شدن اسم به معناي اخراج نيست... تنها براي بيدار كردن است پس كساني كه اسمشان حذف مي‌شود مي‌توانند دباره باز گردند.
با سپاس فراوان
زنده باد ديولاخ.

۲۲ نظر:

آن دیویتا گفت...

سلام عمویی

یه بار اون جا گفتم هستم و علت حضور نداشتنم را گفتم ؛ حالا هم که متن ای کاش..... را گذاشتم

بابا هستم دیگه
بوس بوس

ديو - يسنا گفت...

منم دیو - یسنا

چنانچه افنخار حضور در میان جوانان را داشته باشم مفتخر میشوم :)

اما روند این چند ماهه نشانگر حضور اخلالگرم بوده
از اینرو بنظر میآید نباشم بهتر است :(
زیرا توانایی درک پندار جوانان را گویا ندارم :(
اما دوست هم ندارم نامم حذف گردد
برای همین بگذارید نامم باشد قول میدهم تا جایی که میتوانم کمتر بگویم و بیشتر بنگرم

پاینده باد گروه و محفلهای هم پندار

ميرديو گفت...

سلام بر فرامرز
مينويسم پس هستم...

دیوار گفت...

دی وا فرامرز...
دیوار اینجاست!

دیوان گفت...

منم كه هستم...
دليل بودنم متن هايي كه مي‌نويسم.

ديوك گفت...

سلام بر اهالی دیولاخ ...
دیوک هست ...
همیشه سر بلند و شاد باشید دیوهای عزیز...

مردیوجان گفت...

من حوصله حاضر غایب ندارم
خوب بیان قایم باشک بازی کنیم :)
اِاِ...
نمیشه که همتون چش بذارین
چند نفر به یه نفر
این من نیستما
من قایم شدم
این روحویوهودیوه شکل من شده!
اصلاً همش تقصیر این دیواره که هی راه میفته دور میچرخه
خوب من کجا قایم پس
اوی
یکی بیاد منو پیدا کنه
....
من میگم
اونا که از اول کمرنک بودن که کمرنگ بودن
اونام که ایستگاهو اشتباهی پیاده شده بودن و مسافر دیوالاخ نبودنم هیچی
اونایی که بودن و نیستن چی شدن؟!!!!
اونایی که هر روز باهاشون چاق سلامتی میکردیم
شعر می خوندن واسمون
داستان میگفتیم واسشون
گلای دیولاخ و آب میدادن
اونا چی شدن؟!!!
نکنه رفتن قایم شدن؟
نکنه ما نمیریم پیداشون کنیم؟
آخه تو بازی قایم باشک که نمیشه داد بزنی بگه هوی بیا بیرون
باید خودت بگردی پیداشون کنی بعدا زود تر از اونا بری سمت ایستگاه و...
سک سک!
آره خوب همین که میتونن انقدر بی صدا نفس بکشن و نگامون کنن که نفهمیم کجان یعنی حرفه ای هستن!!!
بازیه دیگه!!!



.............
شوخی کردم
میدونم اینجا کسی قایم باشک بازی نمیکرده
میخواستم بگم
شاید اونا که بودن و الان کمرنگ شدن
به یه دلیل کمرنگ شده
یه پیزی که ما نمیدونیم
شاید خواستن به چیزی اعتراض کنن(اما با روشی که من دوست ندارم)
شاید خسته شدن
شاید تکراری شدن
شاید...
نمیدونم
شایدم اومده بودن که برن!
شاید دیولاخم مثل خیلی از دنیا ها محل گذاره!
یکی میاد توشه شو جمع میکنه و میره
یا نه توشه شو میذاره واسه بقیه و میره

شایدم اصلاً: به جهنم که رفتن
ما که هستیم
اصلاً یه روزی شاید ما هم نباشیم
بلاخره یکی پیدا میشه آتیش دیولاخ رو روشنم نگه داره!
هان؟
حالا یعنی من هستم؟
لابد خواستم بگم هستم که انقدر وراجی کردم دیگه ;)

راستی شایدم مثل من با این اینترنت کوفتی مشکل دارن
من جداً خسته شدم از بس هر حرفی رو 10بار تایپ کردم!
عصبانیم آقا
الانم نمیدونم اینی که برای باز 5م گفتم میرسه بهتون یا نه :(

دیوان گفت...

مرديوچان جان ِ جانان
دي‌واااا
همه ي حرفات رو قبول دارم و در پيش هستم...
زياد در مورد حرفات حرف نمي‌زنم چون خودم دارم دنبال راه حل مي‌گردم.

مردیوجان گفت...

دوست ندارم انقدر غلط غولوط داشته باشم تو نوشته م اما خدایی نمیشه چکش کنم...
این لعنتی دیوونم کرده واقعاً
:(
گرفتین چی میگم دیگه همین کافیه:)

Ida گفت...

سوك سوك :)))
منم هستم... يوهو روحو هوووووو
هي خانم مرديوجان !من كجا شكل شما شدم بلا؟ ;)
راستي من محفل رو دوست دارم
اين روزا يك كمي هي عجله دارم ...
آاااااي ديوانبيگييييييييييييي
من اينجام! چند وقتي بود از بي خبري بي خبر شديم! پس به خودمان مرخصي داديم و رفتيم بادبادك بازي بلكه خودمان خبر شويم :)))
لاخ لاخ لاخ لاخ :)

دیوان گفت...

تا اينجا مرسي از:
آن ديويتا گل سرسبد ِ ديولاخ...
ديو يسنا ريش سفيد ِ ديولاخ...
ميرديو اُميد ِ ديولاخ...
ديوار، حافظ ِديولاخ...
ام... از خودم كه نميتونم تشكر كنم...
ديوك قانونگذار آزدادي ِ ديولاخ...
مرديوجان جان ِ جانان ِ ديولاخ...
روحويوهوديوو روح ِ جاويدان ِ ديولاخ...
...
اميدوارم كه باقي حالشون خوب باشه و سريعا از خودشون يه خبري به ما بدن... :)
اگه كسي هم ازشون خبر داره بگه... شايد از خبر هاي شما بتونيم پيداشون كنيم...
پاينده باد ديولاخ.

ديوونه گفت...

سابولیک .
منشم دیوونه .
هستم ولی خستم .

دیوید گفت...

سلام به همه
من از اولین روز آشناییم با این سایت تا حالا هر روز بهش سر زدم و میزنم اما چون .....

هستم....

دیوان گفت...

دي‌وااااا ديوونه...
خوشحالم كه تو هم زنده اي... مرسي كه از خودت خبر دادي... :)
به افتخار ديونه... دي‌واااا.
خسته نباشي ديوونه جان... يا اگه دوست داري خسته بمون هرجور راحتي...:)
در هررصورت مرسي كه خبر دادي و هنوز هستي. :)

دیوان گفت...

به به به به... ديويد خودمون... عزيز ديولاخ... چطوري ديوجان... دل اهالي برات تنگ شده بود... نگرانت بوديم... خوب زود تر ميگفتي هستي كه ما اينقدر نگرانت نشيم... :)
ديو عزيز مرسي كه همچنان در ديولاخي.. پاينده باشي.
ولي كاش ميگفتي اما چي؟ اميدوارم كه مشكلت جدي نباشه و قابل حل. كمكي از ديولاخيان بر مياد خبرمون كن.
دي‌وااا ديويد.
مرسي كه خبر دادي.

دیوان گفت...

بياين ديگه... بابا ديگه جدي دارم نگرانتون ميشم... كجاييد؟
- ديوبنگ !!! كجايي ديو؟ بيا كارت داريم.
- ديوا...! بخدا دلمون برات تنگ شده.
- ديوسا !!!! شاعر عشق ديولاخ... كوشي؟ خودت ميگفتي "دیوی سرگشته و دلشکسته در دنیای بیرحم آدما بودم که اینجا اومدم تا آرامش بدون مرز رو تجربه کنم. خوشحالم که آدم نیستم" پس كوشي؟
- خان ديوه..!!! خان بزرگ. كجايي؟ بدون تو كه نميشه آخه. بيا...
پاينده باد محفل ديولاخ.

Ida گفت...

سلام ديويد! برام جاي سواله اما چي!؟...
خوشحالم كه مي بينمت اميدوارم حضورت پر رنگ تر باشه!
:)

Ida گفت...

سلام ديوونه! پس هستي هنوز !
خوشحالم اميدورام خستگيت هم زود به در بره!
لاخ لاخ لاخ لاخ ;)

Ida گفت...

فرامرز كه زدي كاسه كوزه ديولاخ و ريختي به هم،‌سلام! ورودت مبارك صد البته اما خاكستري!؟ با عكس كوه كلي حال كردم و مي دونم رنگ ها بدون خاكستري مي ميرند! پس اومدي كه زندگي ببخشي...
هورررا
:)

دیوان گفت...

دي‌واااا روحويوحوديوو ي خوبم... :)
بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم------ وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بی‌آب را کاین خاکیان را می خورند------ هم آب بر آتش زنم هم باده‌هاشان بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدای شه کنم------ بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکن
من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را ------گر ذره‌ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی ------پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم------ گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
... :))
مرسي گلم. :)

خان ديوه گفت...

هستم

دیوان گفت...

ايول خان ديوه... يعني دي‌وااا...
مرسي كه هستي... دلم نميخواست بدون تو پيش بريم. :)