۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

نقدی بر امید..

ما، دم از همدمی دلربایی زدیم تا دممان تازه کند.
یا به تمثیل فلان مشرک بی دین خدا نشناس،
لب بر پیاله ی ناب نهادیم و دمی آسوده گذاشتیم سر بر خاک.
یا که لب بر لب یار، در محفل خواب.
دمی از عطر تن یار فرستادیم به جان.
یا دمی از دود آن مخمور نهادیم در رگ.
تا، دور کندمان، شاید از هر دم بی اکسیژن این شهر خراب.
بی شرم میگوییم، دمی نگذران
دیم در محراب نماز.
آن لطف خدایی را به سپاسش نگذاشتیم به حراج.
همه این دم ها اما چه بگویم، حاشا...
میگذراننند کسان، با حسی پوچ
با "چیزی"، هدر میدهند هر دمِ خوش
با "امید" به فردا به نسیه، به سراب
بی خبر از خوشی ی هر دمِ شاد
بی حواس از همه دم های جانانه ی ناب.


۴ نظر:

ديواطيفي گفت...

يادمه يكي كه خيلي واسم عزيزه هميشه شعري واسم مي خوند كه اين اولين بيتش بود

افسانه حيات دو روزي نبود بيش

به اميد اينكه هيچوقت جز اين كسان نباشم
مرسي لذت بخش بود و دلنشين

ديواطيفي گفت...

اشتباه نوشتاري بود
منظور
به اميد اينكه هيچوقت جز اين كسان نباشيم

ميرديو گفت...

سلام دیوان
یاد نخستین باری افتادم که فیلنامه انجمن شاعران مرده رو خوندم پیش از اینکه فیلم رو ببینم
تا مدتها خیال ِخال ِاون کتاب مثل یه معشوقه ما رو با خود به کجاها که نبرد!
یه جمله لاتینی داشت توی متن فیلمنامه که خیلی دوست داشتم و میدارم
همون اندیشه ای که حکیم نیشابور تو رباعیاتش نشونمون داده بودو ما نادانسته آنچه خود داشتیم ز بیگانه تمنا میکردیم
"کارپ ِدایِم" اون عبارت بود

دمرو غنیمت شمردن به ظاهر مفهوم ِ ساده و روانیه و به نظر میاد انجامش هم زیاد سخت نباشه با توجه به فرهنگ تنبلِ و هرتی پرتی ِ ما اما هر اونچه از سادگی میبینین ساده انگاریه و ساده لوحی من و امثال ِ من که این عبارت و نظایر اون رو ساده میانگاریم نه اینکه ساده باشند
دم رو غنیمت شمردن اتفاقا با روح ِ بی هویت و کسل و باری به هر جهت بودن و بیماری مزمن دانای کل انگاری ما در تضاد و تقابل شدیده و اصلا روحیات ما موجودیت ِ این روش ناب زندگی رو بر نمیتابه
ذهن ایدئولوژیک ایرانی با تعارضهای مزخرف صد ساله اش و خصوصیت ِمضحک ِ گرد آوری وِتجمیع ِاضداد ِ عالم "دمی" نداره که اون رو غنیمت بشماره
دم مال اونیه که مستمرا در حال داوری و قضاوت و غیبت و دروغ نیست
دم مال اونیه که هر روز دریچه ای باز میکنه به نادانسته هاش نه هر شب مشتی تصور و توهم رو بچپونه توی مغزش و درش رو پلمپ کنه و اون توهمات هر روز مثل غده سرطانی بزرگتر و مهلک تر بشن تا اینکه از پا درش بیارن یا نه از پا درمون بیارن!
ممنون دیوان نازنین به خاطر متن خوبت

دیوار گفت...

برام عجیبه....
دم از هر دم جانانه ناب زدن به نظرم لاف زدن می آید و آنهم لافی گزاف ، بیشتر شبیه به همان نسیه و سراب.

به من ایراد نگیر ، جانانه و ناب به نظرم صفاتی بس کلی است آنهم در کنار مفهوم مجردی مانند دم.

اما به هر حال از نوع نگاهت خوشم اومد هرچند که این نوع دید "حاشا از دیگران و به چسب به انتزاع من" به دیوان نمی خوره.

از دیدگاهت نسبت به سپاسگذاری خیلی خوشم اومد.