۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

لیلی آن ...

اهریمن رو تو یه روز تابستونی دیدم،
اسمش لیلی آن بود، اونطور که خودش می گفت.
اونجا تنها ایستاده بود، منتظر پاییز.

خوب ازش پرسیدم میشه با من منتظر بمونی،
منتظر شب که این روز رو با خودش ببره؟
اما با شب، اونم رفت، اهریمن خاکستری پوش.

فرا می خوانمت اهریمن.

اینطوری روش بازی اهریمن رو یاد گرفتم.
از این زیبای خاکستری ملبس به خاکستر.
از اینکه چطور من رو با پاییز تنها گذاشت و رفت.

تنها ساحرین مرگ مانده اند.
تنها سایه هایی که بعضی ها می بیننشون،
و شبی که برای من از لیلی آن خاکستری پوش آواز می خونه.

فرا می خوانمت ای اهریمن، لیلی آن...
-----
Lake of tears - Demon you // Lily anne