نه از نا باوری خستم نه از خواستن های پر معنی
نه از نامردمی خستم نه از این مردم عادی
نه از باد و آب و خاک و تمام عنصر های چند گانه
نه از بوسه، نه از هم آغوشی های عصرانه
نه از اینجا، نه از اینها، نه از هر ها که میدانی
نه از تندی نه از نرمی نه حتی از سردی و گرمی.
نه از هر لحظه ی شاد روان در روز های هفت گانه.
نه حتی از کم خوابی شب های دیوانه.
پاییز است.
و من خستم.
کمتر چیزی، دست به روی خستگی ام می کشد.
صبح است...
و من خستم.
خسته ام.
تلنگر حتی، جواب خستگیم را نمی دهد.
گویا لگد میخواهد این ذهن بیچاره.
نه از نامردمی خستم نه از این مردم عادی
نه از باد و آب و خاک و تمام عنصر های چند گانه
نه از بوسه، نه از هم آغوشی های عصرانه
نه از اینجا، نه از اینها، نه از هر ها که میدانی
نه از تندی نه از نرمی نه حتی از سردی و گرمی.
نه از هر لحظه ی شاد روان در روز های هفت گانه.
نه حتی از کم خوابی شب های دیوانه.
پاییز است.
و من خستم.
کمتر چیزی، دست به روی خستگی ام می کشد.
صبح است...
و من خستم.
خسته ام.
تلنگر حتی، جواب خستگیم را نمی دهد.
گویا لگد میخواهد این ذهن بیچاره.
۱۷ نظر:
من تو لگد حرفه ایم میگی نه ؟!
امتحان کن
:))))
بفرمیو...
ذهن از من لگد از شما. تمام حقوق مادی و معنوی لگد محترم هم محفوظ خواهد ماند. :)))
کمکم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست
و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت.
اینکه عشق تکیهکردن نیست
و رفاقت، اطمینان خاطر.
و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند
و هدیهها، عهد و پیمان، معنی نمیدهند.
و شکستهایت را خواهی پذیرفت
سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز
با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه
و یاد میگیری که همهی راههایت را همامروز بسازی
که خاک فردا برای خیالها مطمئن نیست
و آینده امکانی برای سقوط به میانهی نزاع در خود دارد
کم کم یاد میگیری
که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری.
بعد باغ خود را میکاری و روحت را زینت میدهی
به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی...
که محکم هستی...
که خیلی میارزی.
و میآموزی و میآموزی
با هر خداحافظی
یاد میگیری.
(بورخس)
فکرتان خواب می بیند
بر بستر مغزهای وارفته
خوابش نوکران پروار را ماند
بر بستر آلوده
باید برانگیزم جُل خونین دلم را
باید بخندم به ریشها
باید عُنُق و وقیح
ریشخند کنم
باید بخندم آنقدر
تا دلم گیرد آرام
بر جان من نه هیچ تار موی سفید است
نه هیچ مه پیرانه
من زیبایم
بیست و دو ساله
تندر صدایم
می درد
گوش دنیا
پس می خرامم
ای شما
ظریف الظرفا
که عشق را با کمانچه می خواهید
ای شما
خشن الخُشنا
که عشق را
با طبل و تپانچه می خواهید
سوگند حتی یک نفرتان
نمی تواند پوستش را
چون من شیار اندازد
تا نماند بر آن
جز
رد در ردِ لب و لب
گوش کنید
در آنجا
در تالار
زنی هست
از انجمن فرشته های آسمان
می گیرد دستمزد
کتان تنش نازک است و برازنده
می بینیدش
ورق می زند لب هایش را
گفتی کدبانویی
کتاب آشپزی
اگر بخواهید
تن هار می کنم
همانند آسمان
رنگ در رنگ
اگر می خواهید
حتی از نرم نرمتر می شوم
مرد
نه
ابری شلوارپوش می شوم
من به گلبازار باور ندارم
چه بسیار فخر فروخته اند به من
مردان و زنان
مردانی
کهنه تر از هر مریضخانه
زنانی
فرسوده تر از هر ضرب المثل
(ابر شلوار پوش-مایاکوفسکی)
با اینکه امیدوارم این یاد گرفتن ها وقتی هم برای انجام دادن ها بذاره ولی لگد بسیااار خوبی بود. مرسی.
موقعی که نظر قبلی رو نوشتن، خیلی وقت بود که درگیر نظر قبلیت بودم " کم کم تفاوت ظریف... " بعد از مدتی که ذهنم تونست با متن آروم بشه، متن بعدی رو دیدم. فکر کنم چند ساعت دیگه بتونم در مورد نظر دوم هم یه چیزی بگم. چون عجیب حس خوبی دارم بهش... ولی فعلا نظر نمیدم در موردش تا با این هم ذهنم آروم بشه.
مشکل خود من اینه که چرا نمیشه زیاد زیاد یاد گرفت!!!! ;)
و اینکه جدا از شوخیمون در مورد لگد این شعر(اولی) نمیدونم چرا چند روزه دست از سرم بر نمیداره هی جاهای مختلف میاد جولو چشمم!!! گفتم بذارمش اینجا شاید بی خیالِ من شه ;)
و دیگه اینکه بدون انجام دادن هم مگه میشه یاد گرفت!!!!!!!!!؟
راستشو بخوای... منم اون شعر اولی دقیقا از موقعی که خوندم هی جلو چشمه.
باورکن میشه. من خیلی وقتا شده که هی یاد گرفتم بدون اینکه انجام بدم و خیلی وقتا انجام دادم بدون اینکه یاد بگیرم. البته در هر دو یاد گرفتن و انجام دادن با همه فقط میزان توجه بینشون جابجا و در نتیجه، یکیشون قلنبه میشه.
اول راجع به نوع نوشتارت بگم که خیلی بهم چسبید. ;)
بعد راجع به خستگی!
خوب توکه از هیچی خسته نیستی، "نه از این نه از آن و نه از ها که می دانی" ...
خوب پس شاید :
"از خسته بودن هات خسته ای"
و تو این شرایط هیچ دستی به خستگیت نمیرسه مگر دست خسته خودت ;)
اگه از دست خسته شدن هات خسته شدی، دستی به سر و روی خودت بکش. شاید ذهنت لگد نمی خواد، شاید جسمت یه چیزی می خواد.
دستت نلرزه...
فرزانه ای دیروز بهم گفت : هیچی تو دنیا غم انگیزتر از دست لرزون نیست.
مرسی دیوار...
اولا که شدیدا خوشحال شدم که نوع نوشتارم بهت چسبید. مرسی :)
و در مورد نظرت باید بگم که مرسی. خیلی خوب بود یه دینگ جالب تو ذهنم زد خوشمان آمد بسیار.
یه نتیجه ی جالب گرفتم. از این خسته شدم که برای حرکت نیاز به حرکت دارم. دلم میخواد بشینم و خودش حرکت کنه. بد بختی هنوز اونقدر بالا نرفتم که مثلا بشینم و خودش حتی به واسطه سقوط حرکت کنه.
" هرجا که حرکت نمیکنم کلا همه چیز وایمیسته."
بالاخره به این نتیجه رسیدم که از این مساله خسته ام یکم.
فقط نفهمیدم چجوری با خوندن متنت ییهو به این نتیجه رسیدم. عجب...
مردیوجان... در مورد شعر دومت خیلی بهم خوش گذشت باهات. هیچی نمیتونستم در موردش بنویسم تا اینکه به یه کار خوب بر خوردم. متنش رو اینجا میذارم. ربط مستقیم به شعری که نقل کردی نداره ولی من حس مشترکی داشتم.
I'm the girl you've been thinking about
The one thing you can't live without
I'm the girl you've been waiting for
I'll have you down on your knees, I'll have you begging for more
You probably thought I wouldn't get this far, you thought I'd end up in the back of a car
You probably thought that I'd never escape, I'd be a rat in a cage, I'd be a slave to this place
You don't know how hard I fought to survive, waking up alone when I was left to die
You don't know about this life I've led, all these roads I've walked, all these tears I've bled
So how can this be, you're praying to me
There's a look in your eyes, I know just what that means
I can be, I can be your everything
[CHORUS]
I can be your whore
I am the dirt you created
I am your sinner, I am your whore
But let me tell you something, baby
You love me for everything you hate me for
[ Lyrics from: http://www.lyricsty.com/in-this-moment-whore-lyrics.html ]
I'm the one that you need and fear, now that you're hooked it's all becoming clear
That all your judgments that you placed on me was a reflection of discovery
So maybe next time when you cast your stones from the shadows of the dark unknown
You will crawl up from your hiding place, take a look in the mirror, see the truth in your face
So how can this be, you're praying to me
There's a look in your eyes, I know just what that means
I can be, I can be your everything
[CHORUS]
I can be your whore
I am the dirt you created
I am your sinner, I am your whore
But let me tell you something, baby
You love me for everything you hate me for
(( IN This Momment - Whore ))
:)
کم کم داری شاعر میشی دیوان، این خودش خسته کنندس
نمیدونم چرا، احساس میکنم تو حرفاتو بدون منظور مینویسی، تا حتماً یه منظوری ازش درک شه.
خوب یه بار با منظورو رو راست بگو شاید جواب بده.
واقعا شاعرشدن خوبه؟
شاعر؟ بابا من ۷ سال جون کردم فهمیدم ازم نقاش یا طراح در نمیاد. حدودا بیش از ۱۰ سالم جون کندم دیدم گرافیست هم در نمیاد. ولی شاعر رو از همون اول میدونستم که نمیشم :))
من چیزیو نمیپیچونم فقط شاید واقعا حرفی برای گفتن ندارم که منظوری از توش در نمیاد . :)
حیف بدون هنر نمیتونم زندگی کنم وگرنه تا الان مرده شور شده بودم ؛) البته اونم هنریه برا خودش.
شعر نگو دیوان، تو هرچی بودی به غیر از یه دیو بیاعتماد بنفس، دلمون به تو گرمه
این اعتماد معکوسه. من بسیار سپاسگزارم از روحیه ای که دادی :) ایول.
ارسال یک نظر