من الان مشغول کشف تیکه کلام هام هستم. چرا؟ چون تیکه کلام ها از درون آدم میان و یه چیزای مهمی رو نشون میدن (اینو تو یه کتاب نسبتاً معتبری خوندم!) و الان (دقیقاً الان) من می خوام خودم رو بیشتر بشناسم.
"گاهی فکر میکنم" از اوناییه که خیلی استفاده می کنم. و این یعنی من "گاهی" فکر میکنم؟ یعنی "همیشه" فکر نمیکنم! یعنی بعضی موقع ها هست که من بدون اینکه بفهمم "فکر نمیکنم"! یعنی میشه همش فکر نکرد! و من اینجور آدمی هستم!!!! هووووووووووووووووووووووووووووووووووووووورااااااااااا :)))))
من خودمو خوب میشناسم. نه؟! ;)
۲۴ نظر:
یا تو خیلی فک میکنی.....یا من خنگم....یا من و تو کلا فک میکنیم که داریم فک میکنیم......من یادم رفت ما کیا بودیم.........شما؟
(((((((((((:
اِ...!!!
خوب چرا میزنی تو حالم؟!
اینهمه تلاش کردم که ثابت کنم زیاد فکر نمی کنم.
با دومی موافقم.
"من" یه مرجانم (از اون سفید، سفت، سوراخ سوراخا، که معلوم نیست گُله؟ سنگه؟ زنده است؟ مرده است... )
"تو" یه صبایی ( از اون نسیمهای سبک نوازش گری که از یه طرف (فکر کنم شمال شرقی)میان و باعث میشن طبیعت ذوق مرگ(شکوفا) شه و... از اون طرف میره)کی دیده باد یه جا وایسته!!!!
یادت اومد؟!
راستی هیچ کدومتون مستند باد صبا رو بالاخره دیدین؟
همین الان فاونگ کنارم نشسته میگه: وقتی درگیر فکر کردن بشی، داری به فکر کردن فکر میکنی نه به چیزایی که نیازه بهشون فکر کنی. وقتی میخوای در مورد مساله ای فکر کنی، پروسه ی درست فکر کردن دقیقا جایی اتفاق میوفته که توجهت به فکر کردن نسبت به اون موضوع جلب نمیشه. یعنی دقیقا زمانی که نمیدونیم داریم فکر میکنیم.
بر اساس مطالعات انجام شده، بدن در موقع پیاده روی حدود 4 کالری در دقیقه میسوزونه، در موقع ورزشی مانند کیک بوکس حدود 10 کالری در دقیقه، و موقع فکر کردن بسته به میزان تمرکز بیش از 10 کالری مصرف میشه. یعنی با زندگی روزمره ی ما، بیشترین کالری در روز توسط مغز و برای فکر مصرف میشه.
مسلما با این سوال مواجه شده اید که امروز حرکتی نکردم پس چرا زیاد گرسنه میشیم؟ در دوحالت جواب بررسی می شود:
1- مشکلی در بدن است که برای ترمیم آن نیاز به مصرف کالری داریم. 2- مغز ما بیشتر از موارد معمول فعالیت می کند و ما متوجه نیستیم.
همین الان متوجه شدم که دارم زیاد حرف میزنم.:))
با اینم مشکل دارم:
زیاد فکر کردن (به فکر کردن!) بدتره یا زیاد حرف زدن؟ یا هردوش؟ یا هیچ کدوم؟
منظورم از بد دقیقاً بد نیست شاید آزار دهنده یا بی فایده یا ...
اَه امروز اصلاً کلمات درست رو پیدا نمیکنم
یکم دیگه حرف میزنم پس:
ما به 2 فعل میگیم فکر کردن:
1: استفاده از حافظه
2: تحلیل داده ها
که در مورد تحلیل داده ها معمولا ( بسته به نوع عادات شخص متفکر ) برای رسیدن به نتیجه ی بهتر، از حافظه ی کوتاه مدت استفاده میشود، یعنی مواد مورد نیاز تحلیل، مکتوب است و در طول تحلیل به آنها رجوع می شود. )
اما در موقع حرف زدن ما همزمان از حافظه و تحلیل استفاده می کنیم.
برخلاف جمع بسیاری از بزرگان و متفکران که فکر کردن را بر حرف زدن ارجح میدانند. اگر حرف زدن را به منزله به اشتراک گذاشتن تفکرات در نظر بگیریم، از خصوصیات شاخص بشر حرف زدن جمعی برای استفاده بیش از یک تحلیل کننده ( مغز شخص ) برای رسیدن به نتیجه ای دقیق تر است. پس حرف زدن نیاز بشریت برای نیل به مقاصد بالا تر از حد تحلیل مغز یک فرد است.
در نتیجه، حرف زدن از شاخصه هایی است که میتوانیم به آن افتخار و روی آن سرمایه گزاری کنیم، اما چگونه و چقدر حرف زدن، کاملا اکتسابی و مقوله ای بسیار مهم است.
همانطور که زیاد خوب است، کم هم خیلی وقت ها خوب است، و میانه هم خوب است. متغیر های زیادی در نتیجه گیری تاثیر دارد.
زیاد فکر کردن خوب است
زیاد حرف زدن خوب است
اگر موضوع جذابی برای فکر کردن یا موضوع جذابی برای حرف زدن وجود داشته باشد زیرا در نتیجه جفتشان به سمت یک هدف میروند: نتیجه گیری.
حتی اگر آن نتیجه گیری تنها برای سرگمی لحظه ای باشد.
مادر جان...
قرار بود یکم حرف بزنم. :)) امروز ازون روزاییه که فاونگ حال مراقبه نداره افتاده به حرف زدن.
دقت کردید از موضوع اصلی هیچ حرفی نزدم تا اینجا؟ اینهمه حرف بدون اشاره به موضوع اصلی.
تکیه کلام ها:
الان حس خوبی ندارم. چون نمیتونم تکیه کلامم را پیدا کنم.
...
این مفعول ساز " را " خیلی وقته داره اذیتم میکنه. جایگزین دارید؟
" ُ "
خودمونی تره!
" مادر جان" تیکه کلامته
جدا؟
اگه منظورت "جداً" بود... آره جداً
اون وسط گیومه ها ( ُ) بود خودم که نمیتونم تشخیص بدم :)
مرسی که منو یاد خودم انداختیییییی......یلدمه یه دفه دوتایی دیدیم باد صبا رو که هیچیشم یادم نمیاد
راستی دیوان جان از قول من به فانگ بگو: وینگ وینگ وینگ وینگ وینگ وینگ وینگ وینگ...بعدشم یه بوسش کن.مرسی
به مردیوجان:
آره منظورم همون جداً بود. البته در مورد تکیه کلامم" مادر جان"
در مورد ضمه بجای را فکر خوبیه اما معمولا مجبور میشیم از حرف و استفاده کنیم. زیاد هم استفاده کردم ولی در مورد مقبول بودنش شک داشتم. مرسی.
به دیواطیفی:
:))))))))) دیگه اینقدم تابلو نزن تو روی بچه. خودش اعتراف کرد که زیاد داره حرف میزنه.
من که گفتم بعدش بوسش کن
متن رو خوندم و اومدم که نظرم رو بنویسم...
مباحثه رو خوندم و کلی ازش لذت بردم ولی نظرم یادم رفت :))
به هر حال ... (این یکی ازتکه کلام هامه)
راجع به تقابل فکر کردن و صحبت کردن با دیوان موافقم. یادمه تو رساله های افلاطون یه جاهایی سقراط بیان میکرد که قابله ای بیش نیست و با صحبت کردن فکر رو متولد می کنه... :)
و اما برگردم به اصل مطلب.
خیلی از ایده ات برای خودشناسی خوشم اومد. منبع خوبی رو کشف کردی :)
این تیکه کلامت رو من هم به نحوی زیاد استفاده می کنم البته بیشتر تو نوشته هام و اینطوری :
"گاهی با خود اندیشیده ام ... "
(این تیکه کلام رو البته از نوشته های اخوان ثالث برداشت کرد)
اما راجع به کشف چیزای مهم از تو این تیکه کلام به نظرم بررسی لحن بیانش و اینکه چه وقت از اون استفاده می شه هم میتونه خوب باشه.
مثلا من وقتی از از اون استفاده می کنم که مطلبی رو که می خوام بیان کنم رو بارها و بارها راجع بهش فکر کرده ام و عمدتا به نتیجه مطلوبی نرسیده ولی میخوام به اشتراک بگذارمش.
خوب کلمه "خود" اینجا یهو مهم شد :)
اما "گاهی فکر می کنم" شما به نظرم علاوه بر تکیه بر مفهوم فکر به گمانم مقداری شک هم توش هست، یعنی میخوام از این دیدگاه بهش نگاه کنم که در عین حال که متفکر هستید، اما تنها به تفکر اکتفا نمی کنید و محدوده احساس رو هم نادیده نمی گیرید ;)
آقا من همینجا اعتراف میکنم فکر نمی کردم این چند خط بتونه انقدر نتایج مهم برام داشته باشه :))
نظراتتون خیلی بهم کمک کرد.
دیوار الان که گفتی صدام اومد تو گوشم و تازه (شک) رو توش تشخیص دادم!!!! راست میگی دقیقاً همون مواقع ازش استفاده می کنم.
دیوار، " در واقع " یادت رفت... ;)
خواستم بوسش کنم چپ چپ نگام کرد. ;)
خوب بهش میگفتی من فزستادم بوسو......
ملومخه که تو بخوای بوسش کنی چپ چپ نیگا مسکنه
یااافتم.
در کنار مادر جان
ییهو
گلم
قربونت برم
راستی
و از همه مهم تر واژه ی " کلا " از تکیه کلامامه D:
کلی تول کشید تا همه رو خوندم، آخه تو چشمام یکم سرب رفته، بگزریم«از تیکه کلامای محبوبمه، طرف مقابلو خفه میکنه یا دیونه»
چطوری؟ «اینم که آشغشم، 99 درصد مواقع به جای سلام به کار میبرم»
از بقیه بحثاتونم رد میشم:)
یکم سرب؟ چیکار کردی با خودت؟ جوگیر شدی غکر کردی شخصیتی کور کردی خودتو تو بازداشت؟
خوب تو ششمای زندانیا مگه سرب داغ نمیریزن؟:)))
:)) چرا ولی اونایی که جدی باید له بشن. فکر نکنم هنوز کسی فهمیده باشه که نیازه که لهت کنن :))
امید وارم فعلن اینا نفهمن:))
ارسال یک نظر