آن ديويتا جونم خوش اومدي به زمين عزيزكم
امشب سالروز چشم باز كردنت به آسمونيه كه هرچند سياست اما آبي مي بينيمش
دلم مي خواد آسمون دلت هميشه و هميشه آبي باشه و صورتي مهربوني لبخند رو لبات بدرخشه...
از ته ته ته دلم دوست دارم :*
دوست داشتم امشب كنارت مي بودم و با همديگه مي رقصيديم و چرخ مي زديم و شادي مي كرديم اما متاسفانه من سخت بيمارم و سرما خورده ام ... يه كادوي خوب پيشم داري، از همين جا مي بوسمت كه سرما نخوري :*
۸ نظر:
دیوا آندیویتا...
تولد خودت و خواهرت مبارك... ميبخشيد عزيزم كه نتونستم بيام...
شاد باشي.
منم دیو - یسنا
دخترای گلم
اون قدیما تولد گرفتن رو خیلی دوست داشتم
جمع شدن بچه ها رو خیلی دوست داشتم
همش عجله داشتم زودتر بزرگ بشم
حالا که بزرگ شدم ؛
سالگرد تولد شما رو دوست دارم
جمع شدن دوستاتون رو دوست دارم
دوستایی که دوستون دارن و میان پیشتون
و همش عجله دارم تا بزرگ شدنتون رو ببینم
چون شاید سالگرد بدیتون رو نبینم
امیدوارم همیشه شاد و خندون باشید و هر روزتون مثل روز تولدتون شاد
سلام
مرسی خاله ایدا که به یادم بودی
خیلی دوست داشتم با هم برقصیم اگه بهم میگفتی مریضی مهمونیمو مینداختم هفته دیگه
عمو فرحان و عمو فرامرز و عمو علی
دوست داشتم شما هم مثل عمه رعنا پیشم باشین
بازم مرسی
آن ديو يتا جونم بووووووووس
با تاخير و البته پوزش ... تولدت مبارك آن د يويتا خانوم
ای وواااااااااااااااااااییی
تولده:)
منم انگار دیر رسیدم
مبارک باشی آن دیویتای گلم
بووووووووووووووووووووس
خاله آیدا جونم منم بوس
عمو امیر و خاله مرجان مرسی که بیادم هستین
دوستون دارم
ارسال یک نظر