۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

چرا بدبینی؟

بدبینی ریشه در هزار چیز دارد؛در این که دیگران آدمی را به رسمیت،نمی شناسند و اعتنایی به او نمی کنند.یا این که آدمی از شدت کم پولی گوشه نشین می شود و دیگران را آنطور که خیال می کند می بیند، یا این که آدم ها،گاهی گمان می کنند که ناکامی شان ریشه در زندگی دیگران داردیا این که ناتوانی و نابسندگی خود را به پای دیگران می نویسند واز شکسته شدن قلبشان به این نتیجه می رسند که باید دور دیگران را خط کشید؛ بدبینی ریشه در هزار چیز دارد اما این هزار چیز،همه بستگی دارندبه آدمی که رودروی دیگران می ایستد و آنها را از پشت عینک بدبینی می بیند این حق هر آدمی است که دنیای خودش را بسازد،که دور دنیای خودش دیواری بسازد و در این دیوارها پنجره ای رو به دیگران نسازد.
این حق هر آدمی است که گوشه ای بنشیند و کاری به دیگران نداشته باشد و زندگی دیگران را نبیند و اعتنایی به آدم هایی نداشته باشد که آن سوی دیوار آن سوی پنجره ای که نیست، راه می روند و حرف می زنند وخوشی هایشان را با هم قسمت می کنند و البته که آدم ها می توانند به همه چیز بدبین نباشند،گاهی زخمی درزندگی شان هست که آنها را به چیزی یا کسی بدبین می کندبدبینی ریشه در هزار چیز دارد در سختی هایی که مثل خوره روح آدم را می خورند و او را تا سر حد مرگ شکنجه می کنند کار این سختی هاست که آدم ها بدبین می شوند،که احساس شان را فراموش می کنند وچیزی به نام اعتماد را نمی فهمند،نه هر چیزی که سبب می شود احساس بهتری پیدا کنیم خوب است و نه هر چیزی که ما را می آزارد بد است؛آنچه مهم است آنچه باید اهمیت داشته باشد، این است که آدمها معنای تسلی را بفهمند و به جستجوی چیزهایی بر آیند که خنکای مرهمی است برشعلۀ زخمی.و چنین است که گاهی زمین آنقدر می چرخد ومی چرخد تا آدمهای بدبین رودرروی هم بایستند و اعتراف کنند که بدبینی چیز خوبی نیست و اعتراف کنند که زندگی....

یه جایی خوندم حسین پناهی گفته :
بدبيني هاي ما عارضه هاي بد حضور و ارتباطات ماست!
فقر و بيماري و تنهايي مرگِ ما، هيچ گاه به شكوه هستي لطمه نخواهد زد!
منظومه ها مي چرخند و ما را با خود مي چرخانند!
ما، در هيات پروانه هستي، با همه توانايي ها و تمدن هامان، شاخكي بيش نيستيم!
براي زمين هفتاد كيلو گوشت با هفتاد كيلو سنگ تفاوتي ندارد!
يادمان باشد كسي مسئول دلتنگي ها و مشكلات ما نيست!
اگر ردپاي دزد آرامش و سعادت را دنبال كنيم، سرانجام به خودمان خواهيم رسيد كه در انتهاي هر مفهومي نشسته ايم و همه ي چيزهاي تل انبارِ مربوط و نامربوط را زير و رو مي كنيم!
به نظر ميرسد، انسان آسانسورچي فقيري است كه چرخ تراكتور مي دزدد! البته به نظر مي رسد!
حالا دوستان شما چی به نظرتون می رسه ؟

۴ نظر:

ديو - يسنا گفت...

اون قدیما که جوان بودم و شر و شوری در روحم بود اصلا به اینطور مسایل فکر نمیکردم ؛ خیلی راحت بودم پاش میوفتاد مبارزه میکردم ؛ خشمگین میشدم ؛ بدبین میشدم و ... ولی یه نکته وجود داشت من کلا با یه ضرب المثل مشکل داشتم ( در بخشش لذتی هست که در انتقام نیست ) من اگه کسی بهم بدی میکرد حتما تلافی میکردم برایه همین زخمی در روحم نمیموند که بتونم به دیگران منقل کنند و همیشه این شعار رو زبونم بود " همه خوبن تا خلافش ثابت بشه "

اما گذر زمان تغیراتی در من بوجود آورد الان دیگه مثل گذشته ها نیست الان واقعا به این ضرب المثل ایمان دارم ( در بخشش لذتی هست که در انتقام نیست )
چون گرفتن انتقام هزارتا دنگ و فنگ داره و صدهزارتا نقشه باید بکشی و آخرش هیچی فقط حال طرفو مثلا گرفتی
اما اگه همون اول طرف رو ببخشی و بذاری به حساب اینکه من ارزشم بالاتر از این حرفهاست که بخوام با همچین موجودی طرف بشم یکدفعه سبک میشی.... و یه تغیر کلی دیگه هم کردم الان معتقدم همه نه خوبن نه بد شرایطه که خوب و بد رو میسازه پس من سعی میکنم شرایطی رو بوجود بیارم که خوب و بد مفهومی نداشته باشه

دیوان گفت...

چرا بد بینی!
متن قشنگی بود، دستت درد نکنه دیوک جان...
در مورد من... به یه جمله ی جالب رسیدم تازگی ها: " من که از دنیا چیزی نمیخوام" با این جمله هیچ بد بینی ی دیگه ای برام نمیمونه که اذیتم کنه.
آره قبول دارم من کلا آدم خوش بینی نیستم... ولی بذار یه چیز جالب رو بگم: وقتی صحبت از نقد هنری یا برخورد با آثار هنری پیش میاد. من معمولا سعی می‌کنم خوبی های اثر رو ببینم چون اعتقاد دارم دیدن بدی های اثر خیلی راحته و اصلا کار حرفه ای نیست. دیدن خوبی های کاره که نیاز به شناخت و تخصص داره. ولی میدونی معمولا چجوری با این نوع تفکر من برخورد میشه؟ " ای بابا طرف داره شیرین زبون بازی در میاره... از کار تعریف می‌کنه که چی؟--- یا مثلا: تو این حرفارو میزنی که من رو ناراحت نکنی--- یا هزاران نوع دیگه "
من پدری دارم که همیشه من رو به خوش بینی دعوت می‌کنه... ولی هیچ وقت بهم نگفته که خوش‌بینی جنبه ای میخواد که هر کسی نداره... مثلا خود من اصلا جنبشو ندارم.. مدت ها خوش‌بین نگاه می‌کنی ولی بالا خره یه اتفاقی میوفته که تمام تارو پودتو میترکونه اونجاست که می‌بینی اگه یکم بد بین تر برخورد می‌کردم خیلی جلو تر از این حرفا میتونستم جلوی این اتفاق رو بگیرم. مثلا یه دوست چندین سالت بلایی سرت میاره که وقتی بیشتر فکر می‌کنی می‌بینی اگه اینقدر به این آدم خوش‌بین نبودم خیلی واضح بود که این اتفاق برام نمی افتاد.
خوش بینی خوبه... ولی جنبه میخواد. هم برای آدم خوش‌بین هم برای اطرافیان اون آدم.
دیدی... من کلا آدم خوش‌بینی نیستم. ولی دوستم ندارم بد بین باشم. پی معمولا وقتی با یه چیز بد مواجه میشم که نمیتونم بهش مثبت نگاه کنم. این ورد رو زیر زبونم زمزمه می‌کنم " من که از دنیا چیزی نخواستم"
موفق باشی.

مردیوجان گفت...

من نظری ندارم.

Ida گفت...

" بدبيني هاي ما عارضه هاي بد حضور و ارتباطات ماست! "
امسال رو با این جمله شروع کردم،همه چیز و این جمله گفته ...