چشمهای
لامذهبم بازه.
دستهایم
باز، مانده.
آغوشم،
باز، خالی مانده.
باز
من به فنا رفته ام.
واژهها
بی خیال این مغز بی چاره نمیشوند.
می پیچند به
کرات.رها
نمی کنند.
و
نفرین بر من گر دل بسپارم بهشان، این بار!
بغلم
کن. دل
من خواب می خواهد.
راستی
فرکانس بدنت چند بود؟
عددی
سر در گم به روی صفر؟ بی نهایت میشود این
گمنام. گنگ
شده. گم
شده ام.
طول
این موج بی خوابی تا کجا میخواهد برود؟
دست
بردار از سرم. دیوانه
شدم.
دیوار
من کجاست. کو
پس این بد طینت؟
بغلم
کن.
کاش
لمسی این فریاد را پاسخ می داد.
کاش
اینجا بودی.
کاش
آنجا بودم.
کاش
باز نبود.
کاش
کشکی برای ما ساییده میشد.
کاش
این کاش ها نبود.
کاش
من کاش داشتم.
بغلم
کن و ببند این دهان خرفت را.
بغلم
کن!
۵ نظر:
خودم دور تا دورت می وزم
واژه ها رو بیخیال شو
نیازی به خوابیدن نیست...فقط کافیه چشماتو ببندی
چشمهای لعنتی ات را باز نکن
به صدای باد گوش کن.....
چه صدایی داره ؛)
دورتا دورم داره می چرخه.
دیگه دیواری دورم نیست! قشنگه ولی بادی که دورم می چرخه :)
چه دور گردونیه اینجا!!!
باد می گرده دیوار می گرده... بیخود نیست من سرم گیج میره
راستی بی خوابی تو دیولاخ شیوع پیدا کرده نا فرم. تا اونجا که من فهمیدم نمیشه ازش در رفت . بیاین یه برنامه بریزیم با بی خوابیامون خوش بگذرونیم
پیشنهاد بدین.
مرد، دیوار، این تو بودی، خیلی خوب بود پسر...
حرف دل رو به این زبان شیوا بیان کردن کار هر کس نیست، حداقل کار خان خوله نیست.
مرسی
در مورد موضوع هم بات هم دری میکنم، مخصوصاً تو این شرایطم.
دهان را بستم اما بقل بی بقل
فاونگ گفت بهت بگم:
دیوارت تنها برای ساختن اتاق نیست، از دیوارت برای ساخت پشت بام هم استفاده کن. حوا آنجا دست یافتنی تر است.
بعد ییهو به حرفاش ادامه داد، از اینجا به بعدش دیگه نفهمیدم چی شد!:
...
آرامشی در جان سپردن به ضربانِ قلبِ آفریده ای زیبا.
آفریده شدن در لمسِ لطیفِ لذت بخش ترین ملموس.
با چشمانِ بسته به نظاره ی وجودش رفتن.
به لبخندش شاد شدن.
زیباست... اگر حتی!
تکرارش فقط در صفحات خاطراتت باشد.
یا همراه با خیالِ ذهنی سبک، در هنگامه ی مستی.
هر چه هست... زیباست. لطیف است. دوست داشتنیست.
واقعیست!
"فاونگ با حال و هوای رمانتیک"
ارسال یک نظر