۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

در بی در


دوستان! آقایان خانمهای دیو! این درِ دیوخانه اینجا بود کسی ندید چی شد؟!!! خیلی هم خوشگل بود. آسمونشم آبی بود با چند تا ابر گوگولی. خود در هم خیلی اصالت و ابهت داشت . مهربون هم بود البته. گویا با زنجیر بسته بودنش که در نره. یا کسی ازش در نره نمیدونم. به هر حال اینجا بود. خودم با چشمای خودم دیدم به خدا!!!!!! جناب خان دیو محترم ! شما هنوز خجالتت نریخته؟! کو پس اون داستانی که وعده دادی؟!!! گویا : هزار وعده ی خوبان یکی وفا نکند

۹ نظر:

دیوان گفت...

بیداری... بیداری... بیداری..
حافظه... خاطرات...
روانی...
من چرا الان بیدارم؟
قطعا تاثیر رازیه. حیف که امشب ممنوع العلف شدم.
اون" در "جای دوری نرفته. الان تو میل باکس کساییه که باید باشه. کساییم که اون در رو ندارن.. اگه زودتر جوابم رو میدادن الان داشتن.
خودخواهم؟
شاید....

مردیوجان گفت...

:(

دیوان گفت...

چرا؟ :( آخه؟
شما که جزو کسایی هستید که اون در رو دارید تو میل باکستون. :)

مردیوجان گفت...

کلاً ! چون اینجا که بود درِ دیوخانه بود الان معلوم نیست درِ کجاست...

دیوان گفت...

آها...
در دیولاخ همیشه در دیولاخه. فرقی نمیکنه کجا باشه. :) جاش پیشه دیولاخیاست.

خان ديوه گفت...

کلا در چی هست، کجاست؟ من کیم؟ آها خان دیوه:) همونی که قراره متن بزاره و میزاره

دیوان گفت...

در، چیز مهمی نبود. ولی اونی که قراره متن بذاررو جدی بگیر ؛)

دیوار گفت...

این دیوخانه اگه در نداره، دیوار که داره :)

ديواطيفي گفت...

gچه دیواریم داره.....تازه بعضیارم مقاوم ساری میکنه......
البته من هنوزم نفهمیدم باد رو چه جوری میشه مقاوم سازی کرد.....
به هر حال من باد در دیولاخ هر جا باشه میامو تو و میوزم :دی