۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه

این پنج تن - پیش درآمد

این پنج تن ، یا همه عشاق من.

نمی دونم چرا دارم این قصه رو می نویسم، شاید بخاطر دینی است که به بشریت دارم شاید هم برای دل خودم و عشاقم باشه.
نمی دونم. عوامل و محرک ها زیادند و پیچیده. این بود که نهایتا زدم به دیوار و تصمیم گرفتم این مجموعه رو شروع به انتشار کنم.
رابطه خوبی با مقدمه چینی ندارم ولی بعد از اینکه کلیات قصه کنار هم چیده شد، احساس کردم یه چیزی کمه. اصل جریان، همون چیزی که بهش می گن عشق. همون چیزی که به نظرم بعد از خدا دومین مخلوق دست بشره که بازی رو خیلی خوب به نفع خودش چرخونده. مخلوقی که شده نهایت آمال خالقش.
مفهومی که نقطه قوتش بی مفهومیش است. بعضی وقت ها میتونه همه چیز باشه و برخی اوقات هیچ. اونقدر به این ور و اون ور پیچیده که در نهایت سادگی تبدیل به پیچیده ترین مفاهیم شده.
نگران نباش، نمی خوام حوصله ات رو با این چیزا حروم کنم. اصولا اینجا باید یه چیزی می نوشتم که ترغیبت کنه این مجموعه رو دنبال کنی و در عین حال خلا ذهنی خودم رو پر کنم.
خلائی که بعد از آفرینش گریبان خالق رو می گیره و نمی تونه همینطوری ولش کنه که بره.
حس توامان عشق و نفرتی که به مخلوقت پیدا می کنی. نقص و کمالی که می بینی و می تونست بهش برسه.
از بحث جدا شدم.
به هر حال در آمد، ببینیم تا چه پیش آید.

هیچ نظری موجود نیست: