۱۳۹۰ دی ۲۴, شنبه

مشروطه بانو یا مجلس شبیه حصرنامه کارگاه بکاء

  • تئاتر شهر، تالار اصلی
  • زمان اجرا: ۲۷ آذر ۱۳۹۰ - ۱۰ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۹:۰۰
  • نویسنده: حسین کیانی
  • کارگردان: حسین کیانی
  • بازیگران : ( به ترتیب ورود صحنه ) : رویا نونهالی ، رویا میر علمی ، محمد مختاری ، آذر خوارزمی ، شهرام حقیقت دوست ، مجید رحمتی ، رضا بهرامی، علی سلیمانی ، خسرو شهراز ، ایمان دبیری ، هومن سیدی ، بهزاد فراهانی ، آزاده صمدی ، مسعود میر طاهری ، لیلا برخورداری ، بهناز جعفری ، علیرضا محمدی ، محمود جعفری ، علی میلانی ، مریم توکلی ، فریده سپاه منصور و سیامک صفری.


بعضی وقت ها قبل از اینکه یه اثری رو ببینی، ذهنیت قبلی ازش پیدا می کنی یا به هر نحو انتظارت ازش میره بالا و همین مساله روی برداشتت تاثیر می گذراه. حداقل این اتفاقی بود که برای من راجع به مشروطه بانو افتاد.
تو طول اجرا از نمایش لذت بردم و عملا راضی بودم ، حدود 200 دقیقه زمان نمایش هم برام کسالت آور و خسته کننده نبود اما وقتی چنین زمانی رو در اختیار کسی قرار میدی بالتبع این سوال برات پیش میاد که چرا؟
واقعا نویسنده و کارگردان چرا به اینهمه زمان نیاز داشت؟ داستان پردازی خوب و گره های داستان گیرا بود، اما در انتها این احساس بهم دست داد که نویسنده هم به خاطر زمان زیاد داستان اولویت هاش رو گم کرده.
بخصوص وقتی با یه گره گشایی آبکی در اواخر داستان مواجه میشی که حتی پایان به ظاهر پرشور و میهن پرستانه نمایش رو هم تحت تاثیر قرار میده و عملا رشته ها رو پنبه می کنه.
یادمه یه جا از قول چخوف خوندم که اگه اسلحه ای وارد صحنه میشه باید شلیک کنه. قبول که تمام اسلحه ها شلیک هم کردند اما واقعا چه نیازی به اینهمه سروصدا؟
تعدد بازیگران در کنار توانایی هاشون به فضا و جریان داستان کمک می کرد اما این بهایی نبود که به زمان صرف شده بیارزه. جناب صاحب دستور(از شخصیت های محوری  داستان) کارش با یه بچه هم راه میوفتاد، چه نیازی به اینهمه اولاد و خدم و حشم که مجبور باشند دیالوگ ها و صحنه های مکرر خلق کنند؟
البته اگه از افق دیگه ای به همین مسایل نگاه کنی، همین موارد میتونه نقاط قوت نمایش محسوب بشه که خوب من افقم اینوری بود.
بگذریم، خودم حداقل روده درازی نکنم.اما یه چیز دیگه هم هست.
چند سال پیش نمایش بیداری خانه نسوان از جناب کیانی رو دیدم که خاطره شیرین و خوشی نسبت بهش تو ذهنم باقی مونده، اما با دیدن مشروطه بانو این حس بهم دست داد که انگار که یه قالب مشخص داری و داستان جدید رو توش جا می دی.
مثلا یه کلفت سلیطه داریم، یه جوان لات و لوت، کمی مزاح و شوخی، لفاظی و دیالوگ های پرطمطراق با یه کم رومانس مخلوط رو به آب می بندیم و میشه نمایش جدید. بزن بریم.
که خوب شاید این چیزایی که می گم، سبک کار یا همچین چیزی تلقی بشه. نمی دونم.
اما راجع بازیگر چطور؟
اخیرا این موقعیت رو داشتم سه نمایش که جناب صفری توش ایفای نقش می کردند رو ببینم. و باید بگم که در هر سه مورد سیامک صفری رو صحنه دیده میشد در ظاهر های متفاوت. جدا از نقش و ظاهر و واژه ها که عوض می شدند، کاراکتر اصلی تغییر چندانی نمی کرد. یعنی این طور نبود که سیامک صفری در فلان نقش بلکه فلان نقش با سیامک صفری.
به هر حال. با تمام این حرف ها، نمایش خوبی بود و اطمینان دارم که نظرات مثبتی نسبت بهش خواهی داشت.


هیچ نظری موجود نیست: