دیو های دیولاخ ، سلام....
دیوار امروز حوصله اش سر رفته و میخواد کمی معاشرت کنه.
میدونید ، یکی از خصوصیاتی که دیوار داره اینه که نمیتونه یه جا بمونه.
دو دقیقه که ساکت میشینه، یه جوری میشه انگار که کک افتاده تو تنبونش.
حالا اینکه یه دیوار با اینهمه خشت و با پای گرفتار در خاک چطوری همچین خصوصیتی داره خودش نکته ای است.
در واقع تکون خوردن من ، بیشتر جنبه لفظی داره تا بعدی.
مثلا اگه یه چیزی برام لذت بخشه، هی میخوام یه کاریش بکنم که بهتر بشه.
یا اگه جایی و جمعی رو دوست دارم ، هی میخوام بفهمم که چرا دوستش دارم و چیکار میتونم بکنم که همش دوست داشتنی تر بشه.
حتی اگه بنایی رو دارم میسازم که تموم شده و اگه تغییری توش ایجاد بکنم ، خراب میشه، ولش میکنم و میرم یه جای ِ دیگه یه بنای بهتر میسازم. بهمین خاطر هم همیشه دنبال نقشه هایی هستم که بشه همیشه بهترش کرد.فکر کنم نیازی به توضیح بیشتر نباشه، این خصوصیت احتمالا بین دیوها مسریه.
اما تو این دیولاخ خودمون به گل نشستم.
امروز اومدم وسط میدون دارم جار میزنم ، چون اینبار دلم نمیخواد تنهایی کاری بکنم.
میدونی یه دیو ِ تنها، چیکار میکنه؟
من میگم پیشرفت.
و عمریه که دیوها دارند به تنهایی همین کار رو میکنند ولی نه واقعا به تنهایی.
اونا فقط واسه خودشون پیشرفت نمیکنن . تموم ِ جاندارها ، چه باشعورش و چه بیشعورش ، چه انسانش و چه حیوانش و یا هرچی که اسمش رو بگذاریم دارند با این دیوها پیشرفت میکنند.(شاید همینطوری که نگاه کنی ، فرقی بین انسان و دیو و حیوان نباشه ، و برای یک دیو هم تفاوت ها اهمیتی نداره، مگر اینکه یه دیو خیلی دلسرد شده باشه)
بعضی وقت ها هم این پیشرفت ها وقتی تو شکلهای غیر دیوی در میاد ، یه چیز تکراری میشه. ولی باز برای یک دیو پیشرفته . دیو یه جا نمیمونه، رنگ و بوی تکرار، دیوار رو عصبی میکنه.
حالا فکرشو بکن دوتا دیو چیکار میکنند؟
سه تا ، چهار تا ... یه جمع دیو.
سه تا ، چهار تا ... یه جمع دیو.
رقابت؟ رفاقت؟ شراکت؟
شاید وقتی چند تا دیو دور هم جمع میشوند ، دوست دارند از محفل یکرنگ و یکدلشون لذت ببرند؟
(اینو یه بار دیو-یسنا بهم گفت)
من هم اینو دوست دارم.
ولی نمیدونم چطور ، یه چیزی همش جلومو میگیره...
ته که ناخوانده ای علم سماوات
ته که نابرده ای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی
به یاران کی رسی ، هیهات ، هیهات
( باباطاهر)
ته که نابرده ای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی
به یاران کی رسی ، هیهات ، هیهات
( باباطاهر)
دیوار دورتون بگرده
دیوار چار دیواری
۳ نظر:
دیواااااااار
من گلوم درد می کنه
:(((((((((
حوصله ندارم...
من از تکراری شدن و تکرار و روزمرگی و همه اینا بدم میاد
اما به همشونم معتادم :( اصلاً اعتیاد چیز بده مضخرفیه که هروقتم ازش درمیرم یه جا دیگه گیرم میندازه!
من عاشق وقتی ام که کک می افته تو تنبونم :)
من عاشق کار گروهی ام. اما مطمئن نیستم جنبه شو داشته باشم.کلاس جنبه هم که تعطیله...
من عاشق عاشق شدم:)
دیواااااااااااااااااااااااااار
من گلوم درد می کنه :(((((
دورت بگردم مردیوجااااااان
:)
به به به ببين اينجا چه جيگركي بود و ما بي خبر ...!!! داداش قربون ِ قدت يه دو سيخ از اون آبدارش بزار... آبجي شوما هم يه بادكي بزن كه خون بچكه از اين جيگراي ِ رو آتيش...
ارسال یک نظر