۱۳۸۷ تیر ۷, جمعه

يك ديو از زندگي چه ميخواهد؟

ديو هاي عزيز از شما ميپرسم:  يك ديو از اين زندگي كوفتي چي ميخواد؟

۵ نظر:

دیوار گفت...

به نظر من (با توجه به اینکه حالا من وسط جمعیت ایستاده ام) اون جریان تخم مرغ و ... می‌تونه جواب مناسبی باشه!

دیوار گفت...

خوب حالا اگه حس بهتری داری و همچنان سوالت پابرجا است باید بگویم که این زندگی است که خیلی چیزها از یک دیو می‌خواهد (بعنوان مثال صرف فعل زندگی) ;)
ولی به هر حال یکی خیلی باید خوشحال باشه که چیزی از یه دیوار طلب کند!

اما اگر چیزی از زندگی نمی‌خواهی و این زندگی هم دست از سرت برنمی‌دارد ببین چیکار می‌تونی بکنی!
خواستن رو رها کن به توانستن بچسب!

[ تخم مرغ ]
نه!!!!!! امروز این بار دومه!

ديو - يسنا گفت...

منم دیو - یسنا
دیو هزاره

اصلا مسئله خواستن یا نخواستن نیست

مسئله داشتن با نداشتن است
نمیگویم داشتن یا نداشتن چه چیز زیرا دیوان عادت کرده اند که با هر پاسخی مخالفت کنند زیرا خود را دیو میدانند و بر تر از هر چیز

اما واقعیت این نیست دیوان هم اشتباه میکنند و بزرگترین اشتباه قبول نکردن آنچه که هست و پذیرفتن این موضوع که توجیه تنها هممان گویش قمار باز بازنده است

پس دیوان نباید دنبال آن باشند که چه میخواهند یک دیو باید دنبال گرفتن باشد ولی پیش از آن موضوع داشتن یا نداشتن فراموش نشود

مردیوجان گفت...

منم با دیوار موافقم بهتر بود می پرسیدی این زندگی کوفتی از یه دیو چی میخواد...؟
اون وقت جواب میدادم: آدم شدن!!! :(


نداریم آقا نداریم
تموم شد
داشتیم دادیم گدا اولی
این همه زور زدی نشد
بعدِ اینم نمیشه
من آدم بشو نیستم که نیستم :)

دیویه دییییو
... ;)

ميرديو گفت...

...ميدوني چي ميخواد؟ خواهد كه بر موووووويت مووووويت مووووووووووووووووويت هر دم زند شانه ...ترسم پريشان كند بسي مثل من كسي چشم نرگست مستانه مستانه.....