۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

تراوشی که صداش درنیومد...-قرمزی هم شاعر میشه-

باز باز باز 
این در باز است و حیای گربه دراز خوابیده است.
و افکارم همچون باز در پرواز.
پس فکرم چون دری است در پرواز، بی‌آغاز...
نگاه کن و بنگر آنرا که چون غاز ، قاز قاز می‌کند.
قار قار می‌کند.
و این اوج احساسات و شکوه یک شعر است که می‌تراود چون آه.
آه که اگر این تراوش خود را چس نمی‌کرد چه می‌شد؟
بوش که خوب بود اگه صداش هم درمی‌اومد فوق‌العاده می‌شد دیگر.
و من اینچنین خسته و غمزده و دلشکسته و شکسته و نشسته بر سریر بی‌دلیل ِ‌ توهماتم چه حکومت بی‌بدیلی می‌کنم بر سایه سار ِ‌ خیال های بی‌نظیرم.
و ای جماعت شما هم به پا خیزید تا در این شهر طلایی ، با هم و در کنار هم بنشینیم و از بی‌وفایی این چرخ ِ‌ دوار ِ‌ جادو پیشه‌ی بی‌رحم سخن ها در بیاندازیم .
و تا صبح بی‌آغاز باز هم قاز قاز کنیم.
که مرغ همسایه غاز است و این در همچنان باز است و باز پرنده ای است در اوج پرواز.
باز باز باز

قاز
غاز
ساز
گاز
ناز
دراز
بساز 

۱۰ نظر:

دیوار گفت...

وای قرمزی تو شاهکاری...
چقدر عمیق و ژرف و با احساس...
چطور تا حالا این استعدادت کشف نشده بود؟...
اینهمه واژه چرت و پلا رو چطور بهم چسبوندی و توش اینهمه خزعبلات چپوندی که هیچ مفهومی هم نداره?

دیوار قرمزه گفت...

خوب من به منابع شگرف الهام متصل شده ام...
روزی سه کیلو لوبیا با چغندر و تخم مرغ می‌خورم و اخیرا تا می‌تونم سرم رو به در و دیوار می‌کوبم تا بیشتر سرخورده بشم و منابع الهام برایم روشن تر بشه و احساسات لطیف و شاعرانه ام بیشتر گل بکنه و از درک مسایل عاجزترم کنه. تازه تصمیم دارم برم یکی رو تو خیابون پیدا کنم و عاشقش بشم و بعد بشینم شب و روز بابتش ذوق کنم و شعر بگم بعدش هم از غم نرسیدن به عشقم و بی عشقی صبح و شب غصه بخورم و بازم بیشتر شعر بگم . تازه بعدش مسایل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و رسانه ها و نارسانه ها و نارسایی های دیگه هم هست . خلاصش که کارم شده همین.

دیوار گفت...

خوش اومدی.

مردیوجان گفت...

دیوار عزیز
کاری به رنگ روت ندارم
اما کلاً مدتیه بد زدی تو خط تیکه طعنه و کنایه و اشاره و استعاره و ...
خلاصه از این قبیل!
حرف دلتو بگو ;)
گویا انتقاداتی داشته باشی...

دیوان گفت...

هییییییی هاااا...
غاز چرون...
هستمت دیوار...
قاط زدی بالاخره..!
...
ولی خدایی ایول... سبکت باحال بود.
با اینکه یکم شبیه مسخره کردن بود ولی خوب اینم سبکیه دیگه.
پاینده باشی دیوار قرمزه... میدونی تو این دنیا هیچی کامل نیست... یجورایی منطق دو دویی شدیدا داره حکم فرمایی می کنه... تا بدی نباشه خوبی معنا نداره... بودن تو خوبه... اینجوری خوب ها معنی پیدا می کنن... هه هه... اینم یه کنایه از طرف من...
D:
به کارت برس... هیییییی هاااا.

دیوان گفت...

راستی یادم رفت... عاشق بشو... خوبه... از این با ارزش تر من که پیدا نکردم. درد بی عشقی بد دردیه... خودتو نجات بده.

دیوان گفت...

راستی یادم رفت... عاشق بشو... خوبه... از این با ارزش تر من که پیدا نکردم. درد بی عشقی بد دردیه... خودتو نجات بده.
...
درد بی عشقی زجانم برده طاقت ورنه من / داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
...
تو هم آبی میشی... کافیه عاشق بشی...
((( خوب چرا فحش میدی... نخواستی نشو )))

دیوان گفت...

میبخشید... نمیدونم چرا 2تا شد...

Ida گفت...

قرمزي ديگه! چيكارت كنم!
گل كاشتي! :)))

ميرديو گفت...

سلام ديوار ِ قرمز ِ ناراحت
راحتي هم مراتب ِ شايستگي ميخواد كه تو و شايد من ازش فاصله ها داريم

بلا روزگاريه ديوار قرمزه

حرف ِ دلتو نگي يه وقت ها!!!

گوش دراز نشي يهو پته به آب بدي!


همينه ديگه زيج نشستي، غايب هم كه شدي و حوصله هم كه نداري
يه باره بگو وفات يافتي و بي حلوا فاتحه هم ميخواي ديگه؟؟!!!
(اين در باز و حياي ِ گربه دراز خوابيده است.)

خلاصه اينكه يه ذره پست مدرن شو
ببين چه حالي ميده ... پيله بستي دور ِ خودت آآآآآآآآآآآه كه چي بشه؟؟؟

بابا يه كم بجوش بخروش بنوش بكوش بهوش
...
.
.
.
.
.

اما مراقب ِ تراوشات ِ بي صدا باش كه بعضي وقتا همون بي صداييشه كه آدمو گول ميزنه ... البته تو اينجور مواقع حس ِ لامسه بيشتر بهت كمك ميكنه تا عمق ِ فاجعه رو درك كني!!!


...اين نيز بگذرد