۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

ناکسین

سال 1299 شمسی که با پسر و دختر بزرگم از اروپا به ایران می‌آمدم بدعوت میرزا اسدالله خان یمین الممالک کارگزار وارد کارگزاری بوشهر شدم و برای دیدن بعضی از نقاط منجمله میدان توپخانه که وضعی بسیار بد داشت به آنجا رفتم. در مراجعت روی میز اطاق نامه ای که به عنوان من نوشته شده بود با دوظرف پر از خرما و تخم مرغ بدین مضمون دیدم.
"ساعتی دارم که مدتی است از کار افتاده است نظر باینکه فرزندان شما تحصیلات خود را در اروپا کرده اند آنرا می‌فرستم درست کنند و هدیه ناقابلی هم که ارسال شده نوش جان نمایند."
این نامه وقتی نوشته شده بود که چهارده سال از عمر مشروطه گذشته بود و هنوز مردم دور از پایتخت اینطور تصور می‌کردند هرکس برای تحصیل به خارج رفته ، همه چیز حتی ساعت سازی هم آموخته...
خاطرات و تالمات مصدق.


پایتخت ... خیلی بعد از مشروطه و منگوله و مقلوبه و ممنوعه و ...

به به... سلام به جوونای گوگولی مگولیه نازنینم...
ماشالا چقدر خوشگل و ترگل مرگل شدید ها...
خوب ببینم اینجا کیا هنرمندند؟
[من]
یادداشت کنید :97 درصد

کیا اهل فلسفه هستند؟
87 درصد حرفه ای و 8 درصد تفننی

ورزش

سیاست

علم 

فرهنگ

تکنولوژی

فکر

کوفت

درد 

زهرمار

میانگین حرفه ای ها توی تمام موارد بالای 90 درصد شد...

خوب حالا کیا دنبال کار می‌گرددند؟
---بوووووم!


۱ نظر:

Ida گفت...

بووووووووووووووووم
لاخ لاخ لاخ لاخ! باید یه چیزی هم واسه گریه کردن پیدا کنم ...