۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه

درود و شاد باش بر اجتماع ديوان

با افتخار و غرور به جمع ديوان محترم مي پيوندم
همه زمان از خود مي پرسيدم خانه ديو کجاست ؟ و حالا 2 قدم آن طرف تر در ديولاخ يافتمش و در آن به جشن و پايکوبي مي پردازم

۲ نظر:

دیوار گفت...

دیوا...
میدونی همیشه تو
لحظه هاي ديوناك!

می‌گفتیم دیوا.

حالا نمی‌دانم نام تورا صدا می‌کردیم و پاسخ نمی‌شنیدیم و یا...

به هر حال منبعد "دیوا" غرور و افتخار را به یاد ما می‌اندازد.

باشد که این افتخار برایمان پابرجا بماند.

ديوونه گفت...

با درود، ورود تو دوست عزيز را به اين مكان تبريك مي گويم .