۱۳۸۷ مرداد ۱۴, دوشنبه

يكي بود يكي نبود

يكي بود يكي نبود .
دو تا بودن ، به نام بود و نبود .
نبوده هميشه بود ، ولي اين آدما ، تو تموم قصه ها ، مي گفتن كه اون نبود .
نبوده تو يكي از اين روزاي مهربون ، ديگه خواست كه نباشه . 
رفت پيش اوني كه بود . 
ولي بوده  اونجا نبود ، پس نوشت يراي اون ، عزيزم بايد برم ، تا كه اين آدما ، نگن دروغ ؛ ديگه راحت بتونن بگن ، نبوده اونجا نبود  .
رفت و رفت تا كه رسيد يه جاي خوب ، همون جايي كه ميگن گنبد كبود. 
زير گنبد كبود ، ديولاخي بود .
ديگه آدمي نبود . 
ديگه اونجا همه بودن ، ميدوني چرا عزيزم ، چون كه اونا ديو بودن .
آره اينجاست همون جايي كه همه ديون ، نميگن كسي نبود.
ديگه اون وقتي كه قصه مي گفت  ،  نمي گفت يكي بود يكي نبود . 
هميشه اينطوري مي گفت ، يكي بودو يكي بود يكي يكي.
همه باهمن  ، يكي .
(( بي خوابي زده بود به سرم گفتم همينجوري بنويسم . دعوام نكنيد از اثرات بي خوابيه D:))

۸ نظر:

Ida گفت...

يوهووووووووووووووووووو
هي ديوووووووووونه !
اين بهترين بود و نبود قصه اي بود كه تا حالا خوندم :)))
ديوپا ديولاااااااااااااخ
لاخ لاخ لاخ لاخ :)

ديوان گفت...

عالي بود... ايكاش هميشه بيخوابي باشه تا ما شما را ملافات كنيم... پاينده باشي ديو عزيز.

دیوا گفت...

وااااااااای کلی دوست داشتم دیوونه عزیز!

دیوار قرمزه گفت...

خیلی بد.
خیلی نا امید کننده.

"نبود" رفت دنبال "بود" ولی "بود" اونجا نبود.
فکر کن اگه "بود" هم اونجا بود. یه فاجعه رخ می‌داد.

بگذار اینطوری واست بگم:
ما می‌دونیم که هر ذره، یه پاد ذره داره که با اون می‌تونه نابود بشه.
از پاد ذره ها ، پادجهان ها و پاد مردمانی هم می‌توانند وجود داشته باشند و وقتی ذره ای با پاد ذره اش برخورد می‌کنه هردو نابود شده و به انرژی تبدیل می‌شوند.

در هر حال اگه یه روز با پاد ِ خودتون ملاقات کردید ، با او دست ندهید!

و این همون کاری بود که "بود" می‌کرد.
و "نبود" هم به خیالش برای اینکه نباشه، زد به گنبد کبود.
این واقعا یه فاجعه است. آخه ذات ِ بودن ِ "نبود" با بودن ِ "بود" فرق می‌کنه و تقصیر آدمها چیه که نوع ِ بودنشون با بودن ِ "بود" یکیه نه با "نبود".

"نبود" قصه ما دچار یه نوع خود نفهمیدگی است.

و فاجعه بزرگتر اینه که "نبود" رسید به دیولاخ.
اگه همه دیوها همینطوری رسیده باشند به دیولاخ که دیگه....

دیوار گفت...

دیوونه جون خیلی خوشحالم که تو هم هستی.
و خیلی خوشحالم که "نبود" هم اینجاست هرچند علاقه ای به دیدنش ندارم.
و خیلی خوشحالم از اینکه دیولاخ چنین جای خوبیه.

اما ناراحتم از اینکه دیوار اینجاست و چرند می‌بافه.
و من خودم با خودم نیستم یکی.
از دستش خستم.

مردیوجان گفت...

بلاخره شکست مهر سکوت بود و نبود!
این یعنی جریان...
یعنی نه تنها بود
هست
.
.
.
:)

هومن گفت...

چه شود
ديويست گيج شد
يكي به ديويست توضيح بده كه كي رفت پيش كي ؟
بعدش كي ديد كه اون يكي نيست ؟

آخرشم زياد قشنگ تموم نشد
اگه يك كم قطامه شو زيادتر كنيد بهتره

ديو - يسنا گفت...

یکی بود و غیر از یکی بود هیچکی تنها نبود اخه اون یکی بود شایدم اون یکی بود شایدم این یکی ؛ فرقی نمیکنه اون یکی هرکی بود من یکی با اون یکی کاری نبود

حالا بهم بگو تو بیخوابی زده به سرت یا من o:

راستی تو اصلا نخوابی بهتره ها ولی من میرم بخوابم که دیگه افکارم شکوفه نزنه!!! :)