خودم بجا ، خرم بجا ، میخوای بزا ، میخوای نزا.
"خودم به جا، خرم به جا. زن صاحبخانه خواه بزا، خواه نزا"
روایت اول:
يك نفر در فصل زمستان وارد دهي شد و توي برف و كولاك دنبال جا و منزلي ميگشت ولي غريب بود و كسي او را نميشناخت. مردم هم حاضر نبودند آدم غريبه را توي خانههاشان راه بدهند. اما او نااميد نميشد و همينجور كه توي كوچهها ميگشت ديد مردم به يك خانه زياد رفت و آمد ميكنند از يكي پرسيد، «اينجا چه خبره؟» طرف به او گفت: «توي اين خونه يه زني درد زايمان داره و با اينكه سه روزه پيچ و تاب ميخوره و تقلا ميكنه نميزاد. ما داريم دنبال يك نفر دعانويس ميگرديم از بخت بد اين زن دعانويس هم گير نمياريم» مرد تا اين حرف را شنيد فرصت را غنيمت شمرد و گفت: «بابا! كجا ميگردين؟ دعانويس را خدا براتون رسونده، من بلدم، هزار جور دعا ميدونم!»
اهل خانه يارو را با عزت و حرمت فراوان وارد كردند و خرش را توي طويله انداختند و كاه و جو دادند، خودش را هم به اتاق بردند و زير كرسي گرم نرم جاش دادند، بعد قلم و كاغذ آوردند تا دعا بنويسد. مرد غريب كاغذ و قلم را گرفت و روي كاغذ نوشت «خودم بجا، خرم بجا، ميخواي بزا، ميخواي نزا» بعد گفت: «اين كاغذ را توي آب بشوريد و بدهيد به زائو» اتفاق روزگار زد همين كه كاغذ را شستند و آبش را به زن بنده خدا دادند زائيد و بچه، صحيح و سالم به دنيا آمد.
به دعانويس ناشي عزت و حرمت زيادي گذاشتند و چند روز ميهمان آنها بود تا هوا آفتابي شد و رفت.
به نقل از کتاب تمثیل و مثل ، گرد آوری و تالیف سیدابوالقاسم انجوی شیرازی
روایت دوم :
یا به طور خلاصه می گویند: خودم جا، خرم جا مجازاً یعنی سود و زیان دیگران به من چه ارتباطی دارد؟ باید در فکر تأمین و تدارک منافع و مصالح خویش بود لاغیر.( دیگی که برای من نجوشه ، توش سر سگ بجوشه !)
عبارت بالا که سالهای متمادی در منطقۀ غرب ایران هنگام وضع حمل زنان باردار مورد استفاده و اصطلاح قرار می گرفت از واقعۀ تاریخی جالبی ریشه گرفته که نقل آن خالی از لطف و فایده نیست.
خواجه نصیرالدین طوسی قبل از آنکه مورد توجه ناصرالدین شاه محتشم واقع شود و به دربار اسماعیلیله راه یابد یک بار به بغداد رفت تا یکی از تألیفاتش را که در مدح اهل بیت پیغمبر اکرم (ص) بود به مستعصم خلیفۀ عباسی تقدیم نماید. در این مورد میرزا محمد تنکابنی چنین می نویسد:
... آنچه مشهور است اینکه محقق طوسی در مدت بیست سال کتابی تصنیف کرد که در مدح اهل بیت پیغمبر (ص) بود. پس از آن کتاب را به بغداد برد که به نظر خلیفۀ عباسی برساند. پس زمانی رسید که خلیفه با ابن حاجب در میان شط بغداد به تفرج و تماشا اشتغال داشتند. پس محقق طوسی کتاب را در نزد خلیفه گذاشت، خلیفه آن را به ابن حاجب داد. چون نظر ابن حاجب ناصب به مدایح آل اطهار پیغمبر علیهم صلوات افتاد آن کتاب را به آب انداخت و گفت:اعجنبی تلمه یعنی خوش آمد مرا از بالا آمدن آب در وقتی که این کتاب را به آب انداختم و قطراتی از آب بالا آمدند! پس بعد از اینکه از آب بیرون آمدند محقق طوسی را طلبیدند.
ابن حاجب گفت:که ای آخوند، تو از اهل کجایی؟ گفت:از اهل طوسم.
ابن حاجب گفت:از گاوان طوسی یا از خران طوس!؟ خواجه فرمود که: گاوان طوسم.
ابن حاجب گفت:شاخ تو کجاست؟
خواجه گفت:شاخ من در طوس است، می روم و آن را می آورم! پس خواجه با نهایت ملال خاطر روی به دیار خویش نهاد و از ترس عمال ابن حاجب بدون آنکه توشه و زاد راحله ای بردارد با مرکوبش که دراز گوش نحیف وامانده ای بود از بیراهه به ایران مراجعت کرد.
پس از چندی شبانه روز به قریه ای از قرای کردستان رسید و به دنبال پناهگاهی می گشت تا شبی را به روز آورده خود و چهار پایش رنج خستگی را از تن بزدایند. در این موقع عده ای زن و مرد را به حال اضطراب و نگرانی دید. از جریان قضیه جویا گردید معلوم شد زن روستایی چند روز است برای وضع حمل دچار سختی شده اکنون میان مرگ و زندگی دست و پا می زند.
خواجه فرصت را مغتنم شمرده مدعی شد که بیمار باردار را بدون هیچ خطری بزایاند. وابستگان زن دهاتی مقدم خواجه را گرامی شمرده در مقام پذیرایی و بزرگداشت وی برآمدند. خواجه دستور داد قبلاً مرکوب خسته و فرسوده اش را تیمار کرده در طویلۀ گرم جای دادند و آب و علوفه اش را تدارک دیدند. سپس فرمان داد اطاق گرم و تمیزی برای آسایش و استراحت خودش آماده کردند. پس از آنکه از این دو رهگذر خیالش راحت شد و غذای گرم و مطبوعی به اشتهای کامل صرف کرد با اطلاعاتی که در علم پزشکی داشت برای رفع درد و زایمان بیمار تعلیمات لازم داده ضمناً دعایی نوشت و به دست صاحبخانه داد و گفت: این دعا را با مقداری گشنیز بر ران چپ زائو ببندید و مطمئن باشید که به راحتی فارغ خواهد شد ولی متوجه باشید که پس از وضع حمل دعا را از ران چپش فوراً باز کنید و گرنه روده هایش را بیرون خواهد آورد.
عبارت بالا که سالهای متمادی در منطقۀ غرب ایران هنگام وضع حمل زنان باردار مورد استفاده و اصطلاح قرار می گرفت از واقعۀ تاریخی جالبی ریشه گرفته که نقل آن خالی از لطف و فایده نیست.
خواجه نصیرالدین طوسی قبل از آنکه مورد توجه ناصرالدین شاه محتشم واقع شود و به دربار اسماعیلیله راه یابد یک بار به بغداد رفت تا یکی از تألیفاتش را که در مدح اهل بیت پیغمبر اکرم (ص) بود به مستعصم خلیفۀ عباسی تقدیم نماید. در این مورد میرزا محمد تنکابنی چنین می نویسد:
... آنچه مشهور است اینکه محقق طوسی در مدت بیست سال کتابی تصنیف کرد که در مدح اهل بیت پیغمبر (ص) بود. پس از آن کتاب را به بغداد برد که به نظر خلیفۀ عباسی برساند. پس زمانی رسید که خلیفه با ابن حاجب در میان شط بغداد به تفرج و تماشا اشتغال داشتند. پس محقق طوسی کتاب را در نزد خلیفه گذاشت، خلیفه آن را به ابن حاجب داد. چون نظر ابن حاجب ناصب به مدایح آل اطهار پیغمبر علیهم صلوات افتاد آن کتاب را به آب انداخت و گفت:اعجنبی تلمه یعنی خوش آمد مرا از بالا آمدن آب در وقتی که این کتاب را به آب انداختم و قطراتی از آب بالا آمدند! پس بعد از اینکه از آب بیرون آمدند محقق طوسی را طلبیدند.
ابن حاجب گفت:که ای آخوند، تو از اهل کجایی؟ گفت:از اهل طوسم.
ابن حاجب گفت:از گاوان طوسی یا از خران طوس!؟ خواجه فرمود که: گاوان طوسم.
ابن حاجب گفت:شاخ تو کجاست؟
خواجه گفت:شاخ من در طوس است، می روم و آن را می آورم! پس خواجه با نهایت ملال خاطر روی به دیار خویش نهاد و از ترس عمال ابن حاجب بدون آنکه توشه و زاد راحله ای بردارد با مرکوبش که دراز گوش نحیف وامانده ای بود از بیراهه به ایران مراجعت کرد.
پس از چندی شبانه روز به قریه ای از قرای کردستان رسید و به دنبال پناهگاهی می گشت تا شبی را به روز آورده خود و چهار پایش رنج خستگی را از تن بزدایند. در این موقع عده ای زن و مرد را به حال اضطراب و نگرانی دید. از جریان قضیه جویا گردید معلوم شد زن روستایی چند روز است برای وضع حمل دچار سختی شده اکنون میان مرگ و زندگی دست و پا می زند.
خواجه فرصت را مغتنم شمرده مدعی شد که بیمار باردار را بدون هیچ خطری بزایاند. وابستگان زن دهاتی مقدم خواجه را گرامی شمرده در مقام پذیرایی و بزرگداشت وی برآمدند. خواجه دستور داد قبلاً مرکوب خسته و فرسوده اش را تیمار کرده در طویلۀ گرم جای دادند و آب و علوفه اش را تدارک دیدند. سپس فرمان داد اطاق گرم و تمیزی برای آسایش و استراحت خودش آماده کردند. پس از آنکه از این دو رهگذر خیالش راحت شد و غذای گرم و مطبوعی به اشتهای کامل صرف کرد با اطلاعاتی که در علم پزشکی داشت برای رفع درد و زایمان بیمار تعلیمات لازم داده ضمناً دعایی نوشت و به دست صاحبخانه داد و گفت: این دعا را با مقداری گشنیز بر ران چپ زائو ببندید و مطمئن باشید که به راحتی فارغ خواهد شد ولی متوجه باشید که پس از وضع حمل دعا را از ران چپش فوراً باز کنید و گرنه روده هایش را بیرون خواهد آورد.
اتفاقاً زکریای قزوینی راجع به خاصیت گشنیز که در حکایت بالا ذکر شده چنین می نویسد:
کزبره: او را به پارسی گشنیز خوانند و شیخ الرییس گوید که اگر کزبره را به آهستگی از بیخ برکنند و بر ران زنی ببندند که زادن او دشخوار بود در حال خلاص یابد.
باری، هنوز دیر زمانی از تجویز خواجه و بستن دعا بر ران چپ بیمار حامله نگذشته بود که به راحتی وضع حمل کرد و از خطر مرگ نجات یافت.
بامدادان خواجه نصیرالدین طوسی بر درازگوش سوار شده با زاد و توشۀ کافی به جانب طوس روان گردید. پس از چندی چون دعا کردند دیدند که خواجۀ طوسی چنین نوشته بود:خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا، خواه نزا!
شنیده شد که این دعا دیر زمانی در بعضی از قراء و قصبات مناطق غرب ایران برای زایمانهای سخت و دشوار چون حرز جواد به کار می رفت و رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمد
ارسال شده توسط روحویوهودیوو
------------------------
تمام شرکت کنندگان در بازی (دیویسنا-مردیوجان-میردیو-دیوان-روحویوهودیوو) صورت کامل و صحیح را ارسال کرده اند
و اما برداشت های دیوی:
- خودم جا خرم جا باسن ِ لق ِ هر چي بيجا
- خودم به جا ، خرم به جا ، من ازکجا و اون از کجا
- خودم به جا، خرم به جا ، حالا از اول جا به جا
- خودم به جا ، خرم به جا ، مشکل دقیقا همینجا
- خودم به جا،خرم به جا ، بنزین نداریم نمیریم هیچ جا
- خودم بجا ، خرم بجا ، ولی نمیتونم بمونم به یکجا
حالا بنظرتون کدومیک از این برداشت های دیوی ، جالب تره.
و آیا میتوانید حدس بزنید، هر نظر متعلق به کدام دیو است؟(البته بعضی از شرکت کنندگان نظر ندادند و برخی بیش از یک نظر)
۹ نظر:
دیوار از موارد 3 و 4 خیلی خوشش اومده ولی اگه بخواهم یکی را انتخاب کنم 3 را انتخاب میکنم ، چون دیدگاه شادتری داره.
و راجع به اینکه هر برداشت متعلق به کدام دیو است ، بنظرم 1 مال ِ میردیوه. D:
خودم بجا ، خرم بجا ، ولی نمیتونم بمونم به یکجا :)
خوب این با روحیه یه روح بیشتر همخونی داره :D پس این و انتخاب می کنم اما از مورد 3 هم خیلی خوشم اومد
و اما حدس در مورد بازیکنان:
مورد 1. میردیو
مورد2. دیوان
مورد3. مردیوجان
مورد4. دیو-یسنا
مورد5. دیوسا
مورد6. دیوار
خیلی بد شد که یادم رفت ضرب المثل دیو - یسنایی خودم رو بفرستم ولی اگه یادم نمیرفت حتما اینو میفرستادم
خودم به جا آدمم به جا
میخواد دیو باشم یا آدم نباشم
بنظر من شماره 5 بسیار زیبا گفته شده
شماره 1 که متعلق به میر دیو عزیزم هست مابقی رو نمیتونم حدس بزنم
شماره 3 جالب تر بود
گزينه 1 - مير ديو( چون همه دارن ميگن)
گزينه 2 - ديوار
گزينه 3- مرديوجان
گزينه 4- ديوان
گزينه 5- ديويسنا
گزينه 6-روحويوهوديوو
...
توضيح شك دارم اما فكر ميكنم گزينه 2 و 3 مال 1 نفر بود چون خيلي همسان و هم آهنگ بود اما خوب بيخيال
اولی اما اگه سعی نکنه الکی مودبانه ش کنه. فکر کنم مال میردیو یا دیوار باشه ...
حوصله ندارم حدس بزنم کدوم مال کیه
الان که حالم بهتره شماره 6 رو ترجیح میدم :)
احتمالا: دیوان
دیو های دوست داشتنی
اگر مشتاق هستید که بدانید کدام نظر ، متعلق به کدام دیوه :
1- میردیو
2- مردیوجان
3- مردیوجان
4- دیوان
5- مردیوجان
6- دیوار
که گزینه 3 بیشترین رای را دارد.
حالا اگه دیوی تمایل داره راوی بعدی باشه ، امتیازها رو ثبت میکنیم و میریم برای دور بعد.
خيلي باحال بود من بس كه خنگم تازه دوزاري ِ كجم افتاد كه ماجرا از چه قراره و كلي مشعوووووف شدم خير ِ سرم از اينكه فهميدم... بريم واسه ضرب المثل ِ بعدي...
دیوار جونم اولا یوهووو
دوما به نظرم داوطلبی انگار نیست واسه راوی بودن! من که فکر می کنم اصلا این راوی بودن به خودت میاد و خود استادی :)
پس برو که بریم ;)
یوهووووووووووو
ارسال یک نظر