منم دیو – یسنا
دیو هزاره از نبوده آمده ام و به بوده رسیده ام
دیوان جوان دیولاخ یکهزار دیوا بر شما
گفتنیها را پیش از این گفتم اما از آنجاییکه دیویست به ادعای خود در میان دیوارهای غیر دیوان اسیر گشته است و تنها شایعات به گوشش از سوراخ دیوار غیر دیوان ( و بنا به گفته خودش آدمیان ) شنیده چند نکته را لازم میدانم بگویم تا از همان سوراخها بصورت شایعه به گوشش برسد
دویست عزیز که نیک مرا میشناسی و من نیز تو را نیکتر میشناسم
اکثر آنهایی را که بصورت شایعه شنیده ای واقعیت داشته و بسیاری از آنها اکنون خود یافته رشد و تکوین میکند و در آینده نزدیک به همت دیوان بیدار و همیشه فعال نمود پیدا خواهد کرد
. ديويست شنيد اونجا قانونمند شده دیولاخ از ابتدا قانون داشته اما نبشته شده بر دلها بوده مانند : دیوان یکدیگر را دوست دارند – دیوان احترام یکدیگر را نگه میدارند – دیوان میهمانیهای فامیلی را دوست ندارند – دیوان ارتباط های اجباری را دوست ندارند – دیوان به اجبار دیو نشده اند دیو زاده شده اند یا بتدریج خوی دیو بودن را یافته اند – دیو بودن یک موهبت والا نیست بلکه سطحی از نگرش جدید به مسایل است – دیو بودن برتری نسبت به غیر دیوان نیست – دیو بودن سرکشی نیست بلکه رهایی است ...واز همه مهمتر دیو بودن چکشی نیست که بر سر غیر دیوان فرود آید دیو بودن صرفا عجیب و غریب بودن نیست شاید یک دیو در میان آدمیان رفتاری غیر متعارف ( از دیدگاه و تعاریف آدمیان ) داشته باشد اما اگر در میان دیوان هم عجیب و غریب نمود کند او دیو است یا دیگران ؟
دویست گلم چه اشکال دارد تمامی دیوان با هم همفکر شوند و یک لوح تشکیل دهند و آن را برای دیوانی مانند آندیویتا به ارمغان گذارند؟ براستی اشکال دارد که آنچه تورا از آدمیان متمایز کرده و به دیوان متمایل را دیگران نیز بدانند و چه بسا همین تمایز و تمایل خود نشانه های جاودان دیو بودن گردد و چه بسا کسانی که خود نمیدانند چه هستند با خواندن آن لوح خود را بیابند.
و ختم الکلام اینکه حتی خران در طویله نیز قانونهای خود را دارند ( قانونمند طویله ای )
آیا دیوان از خران نیز پایینترند که قانونمند نباشند؟
.. ديويست شنيد دارين دارلحكومه ميسازين دیولاخ خود از ابتدا دارالحکومه دیوان بوده و خواهد بود زیرا پادشاهی دیوان در این دوران تنها در اینجا میسر بوده البته بهتر بود شایعه ساز عزیز بجای دارالحکومه از واژه جایگاه دیوان نام میبرد و بتو نوید میدهم بلی دیوان بیدار با جدیت بسیار جایگاه دیوان را ساخته اند و هر روز آن را آباد تر میکنند.
... ديويست شنيد دارين ميزنين تو خط بيزينس این نیز شایعه نبوده و براستیکه از سوی پیرترین دیو دیولاخ مطرح گردید و من دیو – یسنا بسیارخرسندم از اینکه چنین چیزی را پیشنهاد کردم زیرا من دیولاخ را یک جایگاه مسخره بازی و بچه بازی نمیدیدم من دیولاخ را جمعی دوستانه از تعدادی یاران همسو و هم فکر با فکرت و شعوری ورای آدمیان کوته فکر و نزدیک بین میدیدم دویست خوبم اگر آن شایعه ساز را دیدی از او بپرس چه اشکال دارد دیوان در فکر تهیه پول باشند ؟ ایا اگر باشند گناه کبیره انجام داده اند و میبایست از دنیای دیوان طرد شوند؟
براستی از همه دیوان میپرسم آیا شما دیوان دیولاخ به حدی از متاسیون(تکامل) رسیده اید که بدون پول گذران زمان میکنید؟
ایا شما دیوان برای تهیه سیگار از تحفه دیو بودنتان استفاده میبرید ؟
ایا شما جهت پرداخت شهریه یا اجاره و ... از توان دیوی خود استفاده میکنید ؟
ایا برای رسیدن به مکانی بجای تاکسی و آژانس و اتوبوس و ... از تنوره دیوی بهره میجویید ؟
اگر چنین است به این دیو عقب افتاده (دیو – یسنا) نیز بیاموزید زیرا من با تمام ادعای دیو بودنم جهت ماندن و ادامه دادن نیازمند پول هستم و هیچگاه و در هیچ مکانی اگر امکان تهیه پول بوده آنرا مذمت نکردم و به سخنان گوش کرده ام و در نهایت یا موافقت کردم و همسو با آن جمع شدم یا آنکه ان نحوه پول درآوردن را نپسندیدم و هماهنگ با آنگونه تهیه پول نشده ام.... به یاد دارم چندی پیش که تب لاتاریهایی مانند گلدکوئست – پنتاگون – دایاموند – فایو استون و .... در میان آدمیان بپا بود من هیچگاه هیچ دعوتی را به مسخره نگرفتم حتی سکوت هم نکردم ؛ شنیدم استنتاج کردم و پاسخ قطعی نه را صادر کردم من هرگز فعالیت آنان را به سخره نگرفتم ؛ هرگز برایشان شایعه سازی نکردم و هرگز سکوت نکردم تنها گفتم من این راه کسب درامد را نمیپسندم همین بی توهین و مسخره کردن.....
از نطر من همیشه جمع نفرات دارای قدرت بالایی برای انجام کار میباشد البته من از جمعی یاد میکنم که از روی تعقل گرد هم امده اند نه از روی هوسهای خام کودکانه با دیدگاه های غیر واقعی رویایی ؛ من دیولاخ را گروه دیوان میشمردم و تعریف ذهنی من از دیو چیزی شبیه خودم بود زیرا تعریف نوشته شده ای از دیو نداشتم و ندارم
.... ديويست شنيد همانند آدميزادها داريد رفراندوم برگزار ميكنيد من بعنوان یک ناظر همیشگی بر دیولاخ تا این زمان تنها یک رای گیری را شاهد بودم که آنهم از سوی دیوان بیگی و بنا بر احترام به کهنسالی من یعنی دیو – یسنا جهت همان نظر سنجی کسب درامد از توان گروهی بود و یکهزار سپاس از دیوان بیگی دارم که حرمت نگهدار و مبلغ احترام و دوستی میباشد .
اما دویست دربندم پرسشی از تو دارم اگر روزی بخواهی کاری گروهی در دیولاخ انجام دهی یا دهید یا دهند از چه راهی بجز رای گیری گروهی میتوانی به نتیجه سهل و آسان و سریع برسی؟ عزیز دل دیوبرادرم تمامی کارهایی که آدمیان میکنند که بد نیست فکر نمیکنم دیوان دیولاخ همگی متحدالقول باشند که هر آنچه که آدمیان میکنند بد است و دیوان نباید آن کار را بکنند زیرا عقل سلیم میگوید آنچه را که بد میپنداری نکن و آنچه را که تجربه و گذر زمان ثابت کرده خوب است انجام بده حال میخواهد از آدمیان باشد یا خران ( مانند قضیه حمار که به خران منسوب گردیده )
..... ديويست شنيد داريد تفتيش عقايد ميكنيد این یکی بی شک شایعه بوده و شایعه ساز بجز درغگویی به مراتب بالاتری نیز رسیده است
...... ديويست شنيد قهر و ناز و عشوه و كرشمه در ميون اومده و دویست خوبم از تو سپاسگزارم که ناقل شایعات گردیدی اما این شایعه ساز گویی نوک تیز خنجر خود را به سوی شیر پیر گرفته است به او بگو این شیر پیر در سال مار متولد گردیده و هیچ عاقلی با دم شیر بازی نمیکند حتی اگر کهنسالی چنان باشد که من هستم اگر توان پنجه در پنجه افکندن را نداشته باشم به شکرانه گردون سپهر از نعره غرایی همچون شیران دیگر برخوردارم
و اما ناز و عشوه و کرشمه در کار نبود اما سکوت و نظاره بود که من کردم و بیاد داشته باشیم دیوان هرگز جنگ نکردند و از این پس هم نخواهند کرد دیوان هزاران سال سکوت کردند تا .... بماند
....... از همه بدتر ديويست شنيد كه بعضي از ديوها در فكر حكومت و به سلطه كشيدن ديگر ديوها هستن ... این یکی نیز شایعه بوده و معلوم میکند شایعه ساز بی شک از آدمیان است زیرا او نمیداند دیو را سلطه محال است حتی کوه نیز نتوانست زندان دیو گردد
........ در كل ديويست بوي آدميزاد ميشنوه و در آخر دویستم به تو تبریک میگویم که فن آوری جدید شنیدن! بویایی از شایعه را از پشت دیوار آدمیان ابداع کردی زیرا شایعه بو و رنگ ندارد ...البته مرا عفو کن من اشتباه کردم تو درست گفتی گویا تو بوی دهان شایعه ساز را که از دیوان نیز نیست را با بوی آدم در دیولاخ اشتباهی گرفتی....
اما دویست جان :
اگر چنانچه آدمی وارد دیولاخ گردد خیلی بد است؟ مگر از آدمها میترسی که هشدار بوی آنان را میدهی؟ از قدیم گفتن گرگ زاده گرگ شود اگر با آدمی بزرگ شود که قطعا این مصداقی برای دیوان نخواهد داشت زیرا تا کنون من دیوی را ندیدم که از پدر و مادر دیو متولد شده باشد حتی آندیویتا نیز یک طرفش آدم است و چه اشکال دارد آدمها هم باشند همانگونه که ما دیوان میانشان هستیم باز هم میگویم هیچ چیز مطلق نیست قطعا آدم خوب هم هست آدم بی آزار هم هست – آدم دوست داشتنی نیز هست
۴ نظر:
تمامی کارهایی که آدمیان میکنند که بد نیست...
يوهو بر ديو شير عزيزم
به راستي دلم براي گفته هايت بس تنگ شده بود... و به غايت من نيز به سكوت و نظاره سرگرمم!
مي داني چرا؟ چون نمي دانم چرا هرآنچه مي بينم نفي آدمي است!؟ آيا ديوها براي آنكه ديو باشند بايد هر آنچه آدمي است را بكشند!؟ يعني تعريف ديو برابر است با آدم نباش!!!!!؟
هيچكس را نديدم تعريفي از ديو بدهد، من نيز ... اما هرآنچه آدمي است را نكشتم كه بگويم من اين چنين نيستم، پس ديوم!!!
همان آسمان و همان خاك را به اشتراك داريم و زمين تنها سياره اي است كه تا كنون سخن گفته است < بجز هورتون ها ;) >
در اينجا همگي ديوها را به بار ديگر انديشيدن به گفته هاي ديو – يسنا دعوت مي كنم . بياييد در وسط خيابان ديولاخ جمع شويم و گپي بزنيم بدون آنكه از آدم ها حرفي زده باشيم ...
ديو- يسنا جونم من به شخصه هيچ عيبي در اين نمي بينم كه آدمها نيز به سرزمين ديولاخ بيايند و دوست ما باشند من از آنها بسيار آموخته ام و دوستان خوبي نيز در آن بين دارم ...
پايديوباد ديولاخ
روحويوهووديووو
سلام بر ديو_يسنا ...آنچه نگاشته بودي خواندم و آنچه ازآن انديشناك شده بودي در يافتم اما آخر نگرفتم كه چرا هر واگويه اي ميبايد در بردارنده پاسخي باشد!!! كه اگر اينگونه باشد ...(بي خيال بگذريم)...به هر روي باهر آنچه گفته بودي همرايم جز همه آنچه گفته بودي...چونكه به چنان انديشه نژندي كه تنها در سر انديشه مجادله و مخامصه دارد در خورترين پاسخ بي پاسخي است. (به قول ديوار عزيزم دورت ميگردم ديو_يسنا)
دمت گرم و سرت خوش باد...
خوشم اومد که حرفت را میزنی و به بهانه های واهی سکوت پیشه نمیکنی(البته نه از اون نوع سکوت هایی که میردیو گفت که بسی جای اندیشه دارد)
منم از موش دووندن خوشم نمیاد ولی نمیفهمم چرا باید بیشتر سخنانت دفاعیه و یا خطابیه و از این دست سخنان(..ییه) و تو این شرایط باشه.
به هر حال همونطور که دوست خوبی واسه دیوار هستی بنظر میاد میتونی دشمن خوبی هم باشی.
"من از دشمن نمیترسم که دشمن های و هو داره
تو میدون جرات و جان ِ نبرد از روبرو داره
از اون دوسته هراس ِ من که آروم سربه تو داره"
و .....از این حرف ها.
به هر حال ممنون که هستی.
راستی راجع به اون پرونده آدمیزادها، یادم میاد یه جایی یه دیوی گفت
"قرار نیست دنیامون رو روی ویرانه های دنیای آدمیان بسازیم"
یا یه همچین چیزی و باضافه یه سری چیزای دیگه.(ببخشید من حافظه ام لای خشت های دیواره -اون یکی خودم رو میگم-)
که به نظرم ختم کلام رو اومده.
دیگه بسته به خودمونه که بخواهیم این قضیه رو کشش بدیم یا ازش بعنوان توجیه رفتار خودمون استفاده کنیم.
البته جناب مستطاب "میر" باید نسبت به بسته شدن پرونده نظر بدهند.
هرچند به نظر من همیشه میشه پرونده های بسته رو دوباره باز کرد بشرطیکه حداقل خودمون رو تکرار نکنیم.
پر بیراه گفتم. عادتمه...
ديويست گويد
نه ديو-يسنا را مي شناسد ، نه ديگر ديوهاي ديولاخ را ...
ديويست خودش را هم نمي شناسد
كسي تو سرزمين آدميزادها نميداند كه ديويست يك ديو است
ديويست اگه ديو هستش واسه خودشه و بس
ديويست تو سرزمين ديوها با قانون خودش زندگي مي كند
ديويست حرفهاش هميشه همراه با شوخي و بگو بخنده
ديويست هيچوقت با كسي شراكت نمي كنه
ديويست در هيچ رفراندومي شركت نميكنه
ديويست هيچوقت رئيس نداره
ديويست با هيچ ديو و غير ديوي براي هيچ كاري همكاري نميكنه
ديويست با كسي كار نداره، سرش بكار خودشه
هركاري رو كه حال كنه انچام ميده
حتي ممكن قوانين خودش رو بخاطر اينكه دوست داشته زيرپا بزاره
اما در مورد آدميزادها ....
ديويست از آدميزادها خوشش نمياد
دنياي ديويست از دنياي شخص خيالي كه داره بين آدميزادها زندگي ميكنه كاملا جداست ... اميدوارم متوجه منظور ديويست بشيد
ارسال یک نظر