۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه

چند نکته


درود

دیوان بیگی عزیز در پس آنگه پیامم چند نکته را دوست دارم گویان شوم:

1- نخست بسیار سپاسگزارم از اینکه مدیریتی شایسته و بایسته را به انجام میرسانید ؛ نیک میدانم کاری بس دشوار و بسیار زمانگیر است به نوبه خود بر تو درود میفرستم ( البته من روی سخنم با یک شخص نیست با دیوان بیگی است که هر کس میتواند باشد حتی آن دیویتا که با گویشهای کودکانه خود ؛ شوری در کاروان میاندازد)

2- در پي آن لازم میدانم به رنگها کمی توجه بیشتر گردد ؛ شما نیک میدانید من دانشی بر رنگها ندارم اما رنگ جایگاه نوشتاری ؛ نوشته هارا ناخوانا نموده و میپندارم چنانچه از رنگهای همسو(متمایل) به سفید جهت زمینه متن نوشتاری استفاده شود شاید هم خواندن متن ها آسانتر گردد هم اینکه چنانچه یاری بخواهد مانند آن دیویتا از رنگهای دیگر جهت نوشتار استفاده نماید آسوده تر به رنگ دلخواه دسترسی خواهد داشت : من میپندارم رنگ سبز پسته ای بسیار کمرنگ میتواند مناسب باشد ؛ اگر چنانچه رنگ زمینه را بنفش نماییم میپندارم نمود رنگ زرد اوخرایی (مشابه خردلی) منسوب به ستون تاریخچه دیولاخ نمود بیشتری داشته باشد اما اگر پیش زمینه را بنفش نمایید میبایست تمام رنگها را دگرگون نمایید پس بهتر است رنگ ستون را هماهنگ با هرآنچه هست نمایید. ( البته میدانم پيش قاضی معلق بازی کاری بس نارواست و با وجود روح زیبای دنیایتان و دیوان که آنان را در بازی شورانگیز رنگها میستایم نمیبایست نظرهای کودکانه بدهم اما ...)

3- روحویوهودیوو مهربانم میدانی تورا میستایم و بدان و آگاه باش سخن پیشینم هیچ از زحماتت نمیکاهد و من از تو نیز شادم که تلاش در بهسازی میکنی و دوست ندارم نظر بیغرضم (رها از پلشتییم) تو را دلسرد نمایید.(تنها آنچه را که پنداشتم شاید در زیبایی و کارایی نقشی داشته باشد گویان گشتم)

4- تاریخ ورود دیوسا ی گرانبها به اشتباه 24 تیرماه 1367رقم خورده که ایشان تنها در آن زمان سه بهار زیبا را مشاهده کرده بودند بهتر است تاریخ ورود تصحیح گردد (مگر آنکه بنا بر چیزی که من از آن آگاهی ندارم اینچنین گشته باشد)

5- متنی در برگه نخست مرا بسیار میازارد ؛ (پافشاری بر برداشت آن ندارم و جنگی نیز با آن ندارم ؛ شاید کهولت مرا به گویش مینماید و نیک به یاد دارم در جوانی سخنان پیران را هیچگاه نفهمیدم و اکنون که میفهمم.....دیگر دیر شده زیرا آنچه که بر من میباید برود رفته ایکاش در خردی گوش شنوا میداشتم که برای ساختن ماشین مجبور نمیشدم چرخ را دوباره اختراع نمایم!!! که اینکار تنها مرا از بسیاری کارها بازداشت) .... بماند ؛ نوشته اید

" اي شما كه قوانين را خوانده ايد: قانون كدام است؟ بي خيال اين حرف ها... راحت باشيد. "

آشفتگی (هرج و مرج) شاید در برخی قوانین زجرکشیده!(ریاضیات) گونه ای از نماد والای نظم (آراستن) باشد اما در گروهای اینچنینی وجود قانون برای آسایش و داشتن چهار چوب های خواستنی میباشد ؛ شما میتوانید تمامی قوانین نبشته شده را زیر پای بگذارید اما مجبورید قوانین خودتان را داشته باشید پس قانونهای خودتان را به نرمی بسازید و بر لوح (دیوار نبشته) خود قرار دهید (ثبت کنید) و به آن پای بند باشید و چنانچه کسی آن را اجرا نکرد برخورد نمایید این کار عدم(برخلاف) آسایش نیست ارزش گذاری بر خواسته قانون گذاران میباشد

6- در همان برگه نخست این نبشته را یافتم :

از طرف ديوانبيگي (رئيس ديوان عدالت) :

از تمام ديوهاي عزيزي كه توانسته اند سرزمين موعود (ديولاخ) را پيدا كنند و مايل به گذران زندگي در اين سرزمين هستند درخواست ميكنيم با عضو شدن در اين وبلاگ ما را از نعمت وجودشان سرشار كنند...

نخست آنکه گذران زندگی یعنی سکوت؟ آیا دیوان سکوت را گذران زندگی مفهوم میکنند ؟

... و در پی آن : دیوان بیگی دوست داشتنی ، ممکن است منظور از " ما را از نعمت وجودشان سرشار كنندد..." را برای این کم سواد(دیو – یسنا) معنا(مفهوم) نمایید ؟ یا حداقل مفهوم دیوی آن را بگویید؟

تا انجا که این کمترین میدانم مفهوم جمله شما این است:

باشید تا بودنتان مثمرثمر( میوه دهنده) باشد تا دیگر دیوان از بودنتان استفاده کنند.

اگر مفهوم جمله شما این نیست یا هست توجه به این نکته بدنیست آنان که تنها نامی بر روی سنگ نبشته میباشند و هیچ نمودی ندارد مانند این است که نامی بر سر مزار نوشته شده باشد ( مانند زنده یاد جاویدان دیوژن )

آیا شما دیولاخ ساختید یا گورستان ؟

آن نامیکه حتی به پرسشها پاسخ نمیگوید چه ارزشی بر بودن دارد؟

آیا شما خواهان سیاهی لشگر هستید؟ سیاهی لشگر خاموش در هنگام نبرد نیز پشت شما را خالی میگذارند از آنان بهراسید که میتوانند همچون منافقان(دو رنگان) رفتار نمایند.....

خاموشی که شاید باشد و هیچ نگوید مانند دشنه ای است که هر گاه میتواند فرود بیاید (شاید بر پشت دشمن هم باشد) اما چه سود شاید بر پشت عزیزی باشد....

باز هم میگویم اگر قانون میگذارید به آن ارج نهید

شاید میخواهید بگویید ما میگذاریم باشند تا خود رابیابند ؟ (البته این را از عزیزی شنیدم)

آنکس که خود را نیافته چگونه فهمیده که دیو است که پای بر سرزمینی که میتواند برای دیوان بسیار زیبا و خواستنی باشد ؛ بیاید؟ ...آنکه خود را نیافته راهی دنیای آدمها بکنید (یاهو 360 ؛ اورکات ؛ روی کتاب (Face Book ) یاران ؛ عاشقان و...) در آنجا میتوانند کلاس ببینند و چه بسا مال انجا باشند

7- دیوان بیگی به دیولوک هلمز آرامش را گوشزد نمایید ؛ برخورد اهانت آمیز و عصبی هیچگاه سازنده نبوده ؛ حتی در دیولاخ با یاران عجیب و قریبش! ( از نظر آدمیان یا غیر دیوان) توجه داشته باشید راوی گوشزد بر دیو نبودن خود یا شک و گمان داشتن نموده بود ( من در میان آدمیان و اکنون در میان دیگران! همیشه عجیب و غریب بودم و هستم زیرا هیچگاه به آسانی گفتارم را نگرفتند (مانند گویش پارسیان بر تازیان بود که انان را عجم(لال) نام نهادند ) و به همین روش غریب یا جدا افتاده نیز گردیدم)

8- هوای دخترکم را داشته باشید ؛ منظورم پارتی بازی نیست ؛ او به درستی در جستجوی خود است ( خاموشها توجه کنید او تنها 11 سال دارد ( بنا به محدودیت سنی بلاگ به ناچار او را سیزده ساله گفتیم) اما با بودن فرامیگیرد نه با تک نام بر روی سنگ) ... بگذریم ، میگفتم تا کنون با او بسیار مهربان بودید ( به تمامی آنانی میگوییم که با گذاشتن رایی از خود چنان انرژی در او زنده کردید که من نگون بخت را وادار به تایپ و ارسال میکند و به تمامی درستی ها و دوستیها سوگند یاد میکنم تمامی نبشته های آن دیویتا از آن خودش است و من حتی انشای ان را نیز دست نمیزنم و نظرات نیز از خود اوست و من تنها کاتبم) از این پس نیز او را یاری کنید تا بودن و گروه گرایی را بیاموزد و فرا بگیرد نظرات و پرسشهایش را میخوانند و هر اندازه غیر واقعی و کودکانه باشد ؛ با گویش ( نه سکوت ) ارج مینهند.

9- با پوزش بسیار فراوان از شما دیوان بیگی و یاران بیدار ؛ در باره پیام دژم گونه دیولوک هلمز که اگر بار دیگر با من - دیویسنا با چنین کلامی سخن گوید اگر دیو یا آدم باشد چنان اردنگی به او خواهم زد که در یادش تا ابد بماند میگویم :

یارانی که مرا شایسته پاسخ دانستید شما را میپرستم و دوستتان دارم حتی اگر با نظرم مخالف بودید ؛ اما دیولاخ را برایه چنین حرکتهایی مناسب نیافتم و چنانچه میخواهید از نحوه کار آگاهی یابید قدم بر سرایم در دنیای آدمها بگذارید تا هر انچه که میدانم بگویم.( با دیوان بیگی هماهنگ نمایید و همگی به یکباره بیایید تا مجبور به چندین بار گفتن نباشم ؛ شاید سوای دیولاخ بتوانیم دگر بار حرکتی گروهی نماییم)

10- در پایان مرا ببخشید که زمانتان را گرفتم

من با این چکامه(شعر) گروهای بسیاری را راهبری کردم بدنیست شما به ژرفای گفتارش بنگرید :

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم --- فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد --- من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم --- نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم

چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش --- که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم

صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز --- کآن شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم

یکی از عقل می​لافد یکی طامات می​بافد --- بیا کاین داوری​ها را به پیش داور اندازیم

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه* --- که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم

سخندانی و خوشخوانی نمی​ورزند در شیراز --- بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

*در اینجا منظور از میخانه "دیولاخ" است

بدرود

۶ نظر:

مردیوجان گفت...

دیویسناااا
دلم برات تنگ شده
...
دیواااا
همین

ديولوك هلمز گفت...

ميرم سر اصل مطلب...
ديو يسنا... ديو هزاره:
بشنويد نكاتي از اين ديو...
به نظر من راهي كه شما در پيش گرفته ايد راحت ترين راه براي آموزش است و اگر در تاريخ بنگريد هيچ گاه جواب نداده است... براي انجام كاري در جامعه اي حتي كوچك، فرهنگ سازي لازم است نه لايحه و شعار...
من اگر مستقيم ميگويم براي آن است كه وقت ناز و نوازش را ندارم... وقت آن را ندارم كه بمانم و ببينم كه چه كس از گفته ام خوشش مي آيد و چه كسي بد...
ولي رويم با شماست... چرا اين راه را انتخاب كرده ايد؟ ما از شما هرچه ميشنويم شكايت است و اندرز: در دنياي آدميان در مدرسه هم همين كار را مي‌كنند (از مدرسه بر نخاست اهل دلي.... ويران شود اين خرابه دار‌الجهل است) اگر ميخواهيد درست كنيد فرهنگ سازي كنيد... شعار ندهيد... با رفتارتان به ديو ها ياد دهيد... (‌در تربيت فرزندان، بزرگان گفته اند: كاري كه ميخواهيد فرزندان انجام دهند اول خودتان انجام دهيد... هرچه زير گوششان بخوانيد تا خود انجام ندهيد فايده اي ندارد)
اضافه كردن قوانيني كه شما بر آن پافشاري مي‌كنيد تنها به خشكي فضاي ديولاخ مي افزايد... نه به سازندگي ديولاخ... قانون براي قشري است كه ميخواهند عموم را تحت كنترل بگيرند.... نه براي قشري كه خود قانونند... شما كه خود ديو هزاره هستيد و ما از مطالعات شما باخبريم... شما چرا؟
+++ ديوان بيگي به من گفته بود كه در مذاكرات بگذاريم نكته هاي آموزنده باشد نه صرفا سوال و جواب... اما اين دفعه را مجبورم.
نميدانم منظورم را رسانده ام يا نه: به شما ميگويم ديو هزاره: چرا همش شكايت و نكته؟ پس نوشته هاي دلربايتان چه؟ حيف نيست آنها را در كتابي گوشه ي طاقچه بگذاريد و خود را مشغول درس دادن به ديو ها بكنيد؟
...
چرا براي به سخن واداشتن افراد خاموش تنها چماغ فقان در دست ميگيريد؟ اين كار كساني را كه براي مدتي ساكت بودند را مجبور به رفتن هميشگي كرده... اين كار شما آنها را به سخن گفتن وا نميدارد هيچ... از ديولاخ دور هم مي‌كند... در بين اين افراد كساني بودند كه براي مدتي خاموش بودند تا با جو ديولاخ آشنا شوند و بتوانند متوني در شان ديولاخ بنويسند... اما اين كار شما اين عزيزان را از ما گرفت...
پس نيرينگي نو بر اندازيم... گير دادن و داد زدن ساده ترين راه است... شطرنج را مي‌شناسيد... اگر فرياد بزنيم كه چه در سر داريم مسلما بازي را باخته ايم... اگر از همه همكاري ميخواهيد... سياستي پايه كنيد كه مشتاق به همكاري شوند نه به صرف اين كه ساكت بودن آنها دليل بر سياهي لشگر بودنشان است مجبور به سخن شوند (در ديولاخ اجباري در كار نيست) و شايد مجبور به ترك ديولاخ شوند. اينجا مكاني آزاد است...
-
در مورد لحن من..
چرا به حرف هايم گوش نميدهيد؟ به كسي بي جهت اهانت نميكنم.
...
با تحديدي كه شما بر من روا داشتيد...
اما هنوز جوابي در مورد نظرخواهي و بي احتراميتان به ديوهايي كه نظر دادند و جوابي نگرفتند نداديد... تحديد را كنار بگذاريد و همراه شويد...
دي‌وا بر ديو هزاره ديو-يسناي بزرگ.

دیوید گفت...

سلام
استاد گرامی خیلی برام عزیزی
همیشه گفتم بازم میگم...
متنهایی که در سایتها ارسال میکنی ادمو تکون میده, نمیدونم با اینهمه مشغله کاری چطوری با همه ارتباط برقرار میکنی؟

راستی اگه دیولوک هلمز بازم منو پای چوب دار نمیفرسته یه چیزی میگم

چطوریه که من میگیرم چی میگی اما اون که هزار ادعای دیوی داره نمیگیره؟

نکنه شما هم خدایی نکرده ؛ روم به دیوار ، لال بشه کور بشه کر بشه نگه نبینه نشنوه که :دیو نباشی ؟؟!!

منم مثل مردیوجان دلم براتون تنگ شده
انگار اینجا هم یه هم فکر دارم ؛ نکنه اونم ....

دیو - یسنا اگه تو دیولاخ زور داری اسم دیولوک هلمز رو بزار "دیوداروغه"

دیولوک هلمز شوخی کردم . بیخیال شو

دیوید گفت...

دوباره سلام
راستی یه چیزی یادم رفت من بعد از اون رای گیری اومدم ولی مشتاقم باشم
شما در بند نهم گفته بودید جهت گرفتن جواب بیایید منزلم
منم میتونم با دیوای دیگه بیام خونتون؟

Ida گفت...

روح به فدايتان
من آنچنان به رنگبازي مشغول بودم كه غافل شدم رنگ هاي روي پالت را پاك كنم :) نظر شما بجه و درست است و ديوان بيگي به سرعت وارد عمل شده است. هرچند با تمامي گراني تينرها، رنگ جديدي مي زنيم :))) ;)

ميرديو گفت...

از ميرديو كوچك به ديو-يسناي بزرگ ... نخست اينكه از نظر اين كمترين ديولاخ جايگاهي است كه بايد از يه قانون حداقلي بهره ببره(تو جامعه كه اثري از قانون نيست حد اقل به مجاز احترام به قانون رو تجربه كنيم)پس با شما كاملا در اين مورد همداستانم بي حرف پيش.دويوم در مورداظهار نظر ديولوك هلمز و به دنباله اون بر آشفتن شما از هتاكي ايشون به نظر حقير حتي اگه تو كلام نامبرده وهني هم بوده باشه پاسخ اون اردنگي نيست ...از شما انتظار ميرفت كه پاسخي در خور به اونچه گفته شد ميداديد و اون رو در معرض ديدگان ساكنين ديولاخ ميگذاشتين .... سيوم راجع به اظهار نظر شگفت انگيز ديو لوك هلمز كه... ما خود قانونيم و به قانون در ديولاخ حاجتي نيست...بايد بگم كه از نظر اين كمترين گفته اين ديو عزيز در غايت بي منطقي ودر منتهاي بي بهرگي از اصول ديواني است ...بدوي ترين موجودات هم به اين مسئله واقفند كه سطحي ترين امور زندگي نيز مستلزم مراعات يكسري بايدها و نبايدهاست... پس همديولاخي عزيز من ديولوك هلمز قرار نيست اونچه تو مي انديشي درست ترين باشه ... به نخستين قانون ديولاخ احترام بگذار...ديو لاخ تابع يكسري قوانين نانوشته ديوانيست كه از جمله اون رعايت حرمت ديو پيشكسوته هر چند نظري كه داره مورد قبول نباشه...با شناختي كه دورادور از تو دارم ميدونم كه جانب حرمت نگه ميداري و زين پس احتراز از بي قانوني (شير تو شيري) رو سرلوحه ديوگريت قرار ميدي. ديولاخ پاينده وبر قرار باد.