۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه

چه جالب...!



دي‌وا ... بر ديولاخيان
.
ديروز كه درحال ولگردي در بين كتاب هاي پدرم بودم به كتاب يكي از دوستان پدرم  برخوردم (يك ديوان از اشعار وستا)
در بين اشعار اين شاعر به شعر جالبي برخوردم كه پسنديده ديدم كه با هم بخوانيم‌اش.
...
ديوا نِمي‌ شوي؟
وقتي چشمان دهقان نمي بيلند كه بردارد و شخم بزند
ديوار نِمي شوي؟
وقتي آنكس كه چشم كور مادر زاد را شفّاف مي‌ داد
ديگر نيست
ديوا نِمي شوي؟
دهقان خواب مي بيلند كه شخم مي زند
وقتي ديوانه مي شوي كه پليس
به چشمان او مشكور شده است
.
-رضا غني رايني ( وستا )-

۱ نظر:

مردیوجان گفت...

!!! :))) خیلی باحال بود
با اسم کتاب هم کلی رفاقت کردم
:)