۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه

فقط يه كلمه...

تصور كن كه يه اسلحه پر خارج از حالت ضامن و آماده شليك رو شقيقته و تو فقط فرصت داري يه كلمه بگي فقط يه كلمه ...ميخوام بدونم اون كلمه چيه؟؟؟؟ از كليه ديوهاي گرامي ميخوام كه اين پرسش حقير رو بي پاسخ نگذارن... (ميدونين اين يه بهونه قشنگه (به نظر من كه هرازگاهي باهم بيشتر معاشرت كنيم...اما اين از اهميت پرسشم هرگز چيزي كم نميكنه)

۱۳ نظر:

ديو - يسنا گفت...

میر دیو گلم کارت خیلی قشنگه ولی چه فایده ؛ خاموشها همیشه خاموشن !؟

دیوایه دیگه میگن همین حرفای من باعث شده اونا سکوت کنن.... :)

پاسخ به پرسشت خیلی ساده نیست :

مهم ترین قسمتش اینه که اسلحه دست کی باشه و حالت نگاهش و رفتارش چطور باشه...

اگه یه قاتل بلفطره باشه بالطبع التماس به زنده موندن میکنم : جون مادرت منو نکش... (من زندگی رو دوست دارم)


اگه اسلحه دار عرق شدید کرده باشه و چشمهاش هم درشت شده باشه میگم :
جون من اونقدر ارزش نداره که بخاطر اون بری زندون ... بخاطر کشتن من از لذت آزادی خودتو محروم نکن...

اگه تهدید کننده خیلی خونسر و بدون احساس ایستاده باشه بهش میگم :
چقدر بدم بیخیال من بشی

اگه تفنگدار خونسرد اما با لبخند منو تهدید کنه :
چشمام رو میبندم و سعی میکنم بهش لبخند بزنم و هیچی نمیگم

اینها برخوردهایی که من در حالت واقعی سعی میکنم انجام بدم

اما اگر حالت آرمانی رو بخواهیم در نظر بگیریم فقط یک چیز میگم:
هنوز خیلی کار دارم و فرصت مردن ندارم

راستی نوع اسلحه هم خیلی مهمه ایندفعه که خواستی سوال طرح کنی مدل اسلحه رو هم حتما بگو... :) - :O

ديو - يسنا گفت...

راستی یه چیزی یادم رفت بگم :

خداییش هرچی فکر کردم یک کلمه اصلا راه نداره

ولی اگه مجبور به گفتن تنها یک کلمه باشم فکر میکنم تنها میتونم بگم:

----- چرا؟ -----

ديوان گفت...

وقتي آغوش رفاقت يه تَله‌‌ست، حرف هفت تير ِ‌پر رو باور كن...

Ida گفت...

بزن!

نه جون من اگه دلشو داري بزن!
.
.
.
لاخ لاخ لاخ
;)

دیوا گفت...

چشمام و مي بندم وداد مي زنم مي گم نههههههههههههههه

ميرديو گفت...

درود بر همه دیوان ...خیلی دوست داشتم دیوار هم یه کلمه میگفت... دیوان این دیالوگ مال حکم کیمیایی بود؟ دیو- یسنای عزیز جون هر چی دیوه آخه وقتی مرگ یه رگ گردن باهات فاصله داره مدل اسلحه به چه کارت میاد؟؟ روحویوی مهربون راست میگی حق با تو حتی مرگ هم گاهی دلش نمیاد بعضی ها رو با خودش ببره... دیوای خوبم نه شاید یه تفسیرش اینه که تو دیو ی هستی که میگه :حکم آنچه تو فرمایی لطف آنچه تو اندیشی...شاید تو دیو قانعی باشی.

دیوار گفت...

م...
[بوم...!]

روح ديوار: نامرد پس چرا شليك كردي؟
منكه هنوز چيزي نگفتم.
البته تو كه غريبه اي ، رفقا هم به اندازه كافي بهم فرصت ندادند تا نظر بدم.
;)

خان ديوه گفت...

من اينقد اون يه كلمرو طول ميدادم تا فرصت كنم با لگد بزنم به نقطه حساس.
اينجوري.
ااااا...وووووو....آآآآآآ.....ي ي ي ي ...پوق

ديوونه گفت...

شايد مي گفتم (( توتون داري )) (:

دیوار گفت...

هه هه ...
فکر کردی من به این راحتی ها می‌میرم!
کورخوندی، حواست رو پرت کردم.
اینهم آخرین حرفم که می‌خواستی بشنوی.
و فکر کنم آخرین حرفی است که می‌شنوی!
بوم...!

مردیوجان گفت...

"سلام"
.
.
.
بعدش احتمالاً به کلمات بعدی برسیم
;)
شایدم نرسیم
به هرحال جواب سلام واجبه...!
حالا از دوستان بپرس من در حالت عادی بدون این جناب اسلحه چقدر ممکنه سلام کنم!!! ;)))))

مردیوجان گفت...

راستی ایده ی جالبی بود :)

دیوسا گفت...

شاید میگفتم: حیف!
چقدر زود دیر شد!!!