۱۳۸۷ تیر ۱۹, چهارشنبه

دیولاخ واقعا چیست؟

منم دیو – یسنا

دیو هزاره

دگر بار چرخ نیلوفری به گونه ای به گردش درآمد تا قلم از نیام کشم و کاغذ بینوا را با رقص و خراش قلمم به عذاب درآورم و امیدوارم شما دیو نامان جدید حوصله خواندن داشته باشید زیرا میخواهم توانایی مقاومت در برابر نوشتن در این جایگاه را کسب نموده و دیگر تا آنزمان که دیولاخ ؛ خود را نیکو بیابد یا آنکه من خود را متعلق به این جایگاه بدانم از نوشتن در صفحه اصلی پرهیز نمایم و روزه سکوت اختیار نمایم ؛ اما پیش از آنکه نظر خود را عملی نمایم با شما دیولاخیان سخنی دارم......

منم رامین مهذب بلاغی ملقب به شیرزرین ، بیش از چهل بهار را پشت سر گذاشته و از دیر باز شیدای گروه و کارهای گروهی بودم و در همه حال با تمام توانم افراد را تشویق به با هم بودن و داشتن جمعی بی ریا و یکدل و یکرنگ کرده ام ...

....و تا کنون بیش از هفده گروه تفریحی ؛ کاری ؛ ورزشی ؛ مالی و ....گرد هم جمع آوردم و مدت زمانی را با هم سپری کردیم تعداد یاران گرد هم آمده از گروه چهار نفری تا گروه دویست و هفتاد نفری را در انبان دارم

اما همیشه به نوعی تنها بودم و هستم و هیچ وقت مانند روال طبیعی دیگرانسانها رفتار نکردم اوایل زیاد به این موضوع توجه نمیکردم اما به مرور زمان کاملا متوجه شدم که از نظر رفتاری با دیگران متفاوتم

تا آنکه چندی پیش با این فضا (دیولاخ) آشنا شدم و دیدم اینجا کسان خود را با نام دیو مینامند من نیز با کسب اجازه وارد شدم و نامی دیوگونه برای خود برگزیدم (زیرا معتقدم باید همرنگ جماعتی که دوستش دارم بشوم ) و در دل خود شاد بودم که پس از سالها توانسته ام گروهی متفاوت بیابم اما دریغ که اینگونه نبود دیوان اینجا کاملا آدمند و تنها ادای غیر آدم بودن را در میآورند و در این مکان بدنبال آنچه که نیستند میگردند نه آنچه که هستند

من نمیدانم یک دیو هستم یا نه زیرا تعریفی از یک دیو ندارم

شاید شما دیوان دیولاخ دیوید و من نمیدانم زیرا نمیدانم دیو بودن چگونه است

من تنها این را میدانم که مانند همگان ؛ نبودم ، نیستم و پس از این هم نخواهم بود ؛ اما این متفاوت بودن را من انتخاب نکردم بلکه به اجبار با من بوده و هست....

اما چرا گفتم شما دیو نیستید....

در فرهنگ ذهنی من از یک دیو :

. هیچگاه قایم شدن وجود ندارد ؛ زیرا پنهان شدن فرار از دشمنان است نه دوستان!

. هیچگاه سکوت در گروه دیوان مفهوم ندارد ؛ زیرا دیوان در میان آدمیان به اجبار سکوت میکنند چون آنها مفهوم کلامشان را نمیفهمند اما در گروه خودشان سکوت یعنی چه؟ آیا در این گروه هم کسی مفهوم گفتار آنان را نمیفهمد؟

. هیچگاه ماندن در پس نامهای مستعار در میان گروه مفهوم ندارد ؛ زیرا شاید آدمیان غریبه باشند اما دیوان با هم که غریبه نیستند پس اصرار برای افشا نشدن نام راستین برایه چه؟

. هیچگاه یک دیو با عدم پاسخ به پرسش یک دیو دیگر به او توهین نمیکند ؛ زیرا دیوان آزاد و رها هستند و در گروه خودشان احساس آزادی میکنند و با دیگر دیوان احساس نزدیکی ؛ مگر آنکه قصد توهین داشته باشند ؛ که کردند و در فرهنگ ذهنی من اینان دیگر از من نیستند حالا میخواهند دیو باشند یا نباشند.

. هیچگاه مفهومی جهت برتری قومیت یا ملیت یا شغل و تحصیلات وجود ندارد

. هیچگاه در جمع دوستان ریا وجود ندارد زیرا دیگران مثل او ؛ و او مثل دیگران است

. هیچگاه در جمع دوستان خجالت از ابراز عقاید وجود ندارد ؛ زیرا مثلا در میان همزبانانش هستند

. هیچگاه در جمع دوستان سخره گرفتن وجود ندارد زیرا هیچ عاقلی خود را مسخره نمیکند و دیگران مثل اویند

. هیچگاه در جمع دوستان بی نظر بودن مفهوم ندارد زیرا بینظری یعنی بیتفاوتی و ایا امکان دارد کسی (دیو یا غیر دیو) نسبت به خودش هم بیتفاوت باشد؟

. هیچگاه دل طاقت دوری از گروهی که دوست دارد را بیش از چند روز را ندارد و اگر نیامد و سر نزد هر سخنی ؛ چیزی جز بهانه نیست

و.....

من با شما اعضا دیولاخ بسیار صحبت کردم ( البته بجز انهایی که در پشت نام دیوگونه خود پنهان شده اند مانند دیولوک هلمز ؛ دیومار ؛ دیوسان و...) و برخی از ابراز عقایدتان برایم ضد و نقیض آمد و احساس کردم من قادر به درک سخنانتان نمیباشم و زمانیکه نمیتوانم مفهوم سخنی را درک کنم پس از او نیستم و باز هم فرق دارم و ....

در پایان اگر نوشته هایم را تا اینجا خواندید از شما سپاسگزارم ؛ دوست دارم در میانتان باشم و بگویم و بشنوم اما تنها زمانی میتوانم اینچنین باشم که بدانم میدانند و میدانند که میدانم (ساده تر همه برای یکی ؛ یکی برای همه ؛ یکدل ویکرنگ بی ریا و قشنگ ؛ )


راستی یک پرسش : دیوی که هیچ نمیگوید و به دیگران افتخار هم صحبتی نمیدهد با نشانه ای بر روی دیوار چه فرقی دارد؟ دویست پرسش دیگر دارم اما این یکی کافیست زیرا نه به یکی نه دویست! پاسخ داده نمیشود از سویه کسی که نیست یا این جمع برایش بی ارزش است.


۱۶ نظر:

مردیوجان گفت...

ای وای... ای هوار!!!
من دیو مرگ بشم نبینم دیو بزرگَمون دلخوره از دیو بچه ها!!!!

نمیدونم قهر تو مرام دیو ها هست یا نه
اما تو دنیای آدما که تبعید بودم این جزو بزرگترین و دردناک ترین تنبیهات بود( و متاسفانه با کمترین اثر مثبت) :(
به عنوان یه دیو کوچیک خواهش میکنم قهر نکن با دیولاخ...

دیویسنای عزیز من اگر هم دیو باشم چندان بیش از دیگران متفاوت نیستم
در حقیقت آنچه به عنوان شباهت بین دیو های متفاوت و حتی آدمها وجود داره بر اساس قراردادهاییست که خودشون با خودشون میذارد.منحصر به فردی خواص همه موجودات زنده است!!!
غیر از اینه؟؟؟؟

اما
من هم چون شما از پنهان کاری بعضی اعضا دلشاد نیستم کما اینکه در جریان سفر به دیار باقیِ دیوژن با یادگارش دیوان در این باره درد دل کردم.و همینجا هم نارضایتی خود را اعلام کردم. اما بعد احساس کردم به هرحال حتی ناشناس بودن بعضی ها هم نباید مانع لذت بردن من از دیولاخ بشه. و به حافظه دیوی ام که رجوع کردم متوجه شدم من چند ماه اول حضورم در دیولاخ هیچ یک از سکنه را نمیشناختم مگر بااسامی دیدویشون(واقعاً!!) اما نه تنها بد نبود بلکه بسیار عزیزترشون کرد وقتی که افتخار دیدنشان را پیدا کردم.

دیو برادر عزیزم بیا بگذاریم دیو ها در دیولاخ از تعریف محدودی تبعیت نکنند مگر تعاریف خودشان... شاید این دیوها(یا آدمها) به هزار دلیل نیاز به ناشناس بودن دارند! بگذار در دیولاخ از این نیازشان رها شوند... شاید این تنها سرگرمیست برایشان و چنان فلسفه ی عظیمی در پس بازی نداشته باشند.
و حتی کمرنگ بودن دیوها در دیولاخ هرچند چندان شایسته نیست اما می توان گناه نابخشودنی ندیدش. البته تذکرتان کاملاً ‌به جاست.

اما به هیچ وجه دیو آزاری به هر دلیل و بهانه را تاب نمی آورم.
دیو های عزیز به هر صورت تفریح شما یا نوع زیستنتان! در دیولاخ موجب آزار دیوی شده و از این به بعد ادامه اش دیو آزاری دانسته است!!!!!
لطفاً موضع خود را روشن کنید
پسندیده نیست دیوی در دیولاخ آزرده باشد و ما کاری نکنیم. قطعاً شما هم نمی پسندید.

پاینده باد دیولاخ
دی واااا...

ديوان گفت...

سنگين ميگوييد...
اولا خوشحال از اينكه شما قلم در دست گرفته ايد...

چرا اين گونه؟
چرا نظر دادن نيمه ي بيشتر اعضا را نديديد؟ چرا تنبيه براي همه؟

متن شما چنان سنگين بر گوشمان خورد كه ديگر جراتي براي پاسخمان نگذاشت... تنها آرزويمان اين است كه در كنار شما و با استفاده از تجره هاي شما از رفتن به راه هاي اشتباه جلوگيري كنيم...

دیوا گفت...

iدرورد بر دیو یسنا ی بزرگ
نمی دانم چرا اینقدر زود و اینقدر محکم همه ساکنین را محکوم می کنید همه ما احتیاج به حضور شما و استفاده از این همه تجربه داریم
ای کاش در تصمیماتی که در باره این سرزمین نوپا و ساکنین تگرفته اید تجدید نظر کنید :(((

دیوار گفت...

فكر بلبل همه آنست كه گل شد يارش
گل در انديشه كه چون عشوه كند در كارش
دلربايي همه آن نيست كه عاشق بكشند
خواجه آنست كه باشد غم خدمتكارش
جاي آنست كه خون موج زند در دل لعل
زين تغابن كه خزف مي‌شكند بازارش
بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود
اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
اي كه در كوچه معشوقه ما مي‌گذري
برحذر باش كه سر مي‌شكند ديوارش
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست
هركجا هست خدايا بسلامت دارش
صحبت عافيت است گرچه خوش افتاد ايدل
جانب عشق عزيزست فرومگذارش
صوفي سرخوش از اين دست كه كج كرد كلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ كه به ديدار تو خوگر شده بود
ناز پرورد وصال است مجو آزارش

ديو - يسنا گفت...

منم دیو – یسنا

مردیوجان:

عزیز دلم هوار نکش ؛ یهو دیوایی که به خواب رفتن از خواب میپرن ؛ حیفه ؛ بزار به خواب خوششون ادامه بدن
چون دیولاخ برایه اونا خوابگاهه ؛ نه سرزمین آزادی و سرزندگی و شادی....

آره دیوکم اونی که خوابه با حرف من بیدار نمیشه چون من نرم آهسته میام
تنها اونایی که بیدارن میان سراغم
اما کاش همه ؛ این دیولاخو اونطوری که بیدارهاش دوست دارن ؛ دوست داشتن
اونوقت ؛ هروقت از دست کسی ؛ چیزی دلت میگرفت میپریدی تو دیولاخ و انگار که رفتی تو آب ؛ رها و شاد میشدی

قهر کردن مال بچه هاست و چه زیباست ؛ قهر ؛ قهر تا قیامت .... و قیامت فردا بود .... کاش میشد ساده گی کودکی در دیولاخ یه قانون بشه.

.... و اما محدود کردن
.... من سالها با محدود کردن و محدودیتها مبارزه کردم....
چرا فکر میکنی میخوام این کار رو بکنم؟

من تنها گفتم بیایین تعریف کنیم ؛ من دوست دارم وقتی یه چیزی میگم ؛ میگی ، میگن
بفهمم ؛ بفهمی ؛ بفهمن
و آخرش هورا بکشن
نه اینکه سکوت سکوت سکوت
چه فرقی بین دیو خواب دیو ساکت و دیو مرده هست؟

باور کن هیچ فرقی نیست
زندگی
. خنده هاست
.. هوار کشیدن هاست
... نظر دادن هاست
.... روی منبر رفتن هاست

حالا ما بیدارا اینقدر رو منبر میریم و هوار میکشیم آخرش دیو خواب آلوده میدونی چی میگه ؟

خیلی سرم شلوغ بود ؛ مدتهاست که وقت نکردم به دوستام سر بزنم !!!!!!؟؟؟؟

ای هوار اونی که وقت نکردی بهش سر بزنی دوستت نبود آدمی بود.... اصلا ولش کن .... گفتنش فایده ای نداره

دیومرجان سپاسگزارم که منو لایق پاسخ دادن دونستی
یکصد درود بر تو

ديو - يسنا گفت...

منم دیو – یسنا

دیوان گلم
یاد دیوژن بخیر ؛ انقدر تو روز روشن با فانوس دنبال یار گشت که در آتش فانوسش سوخت و خاکستر شد
و چه خوب که تو وارث اون چراغ بدست شدی و در دیولاخ متولد شدی

اما بدون ؛ اونیکه دیولاخ رو ساخت و خاکستر شد اینجا رو برایه خواب نساخت
ساخت تا دیوارش مستدام ؛ دیونه اش پایکوبان ؛ روحش پردوام ؛ مردیوش جان جانان ؛ آن دیوش شاد و خندان ؛ دیوبنگش ؛ بمباران ؛ میردیوش میر میران و لوک هلمزش چرخ زنان ؛ بدنبال رندان ؛ راهی کند به زندان ؛ زندان محبت و دوستیه یاران...

....حالا بگو گلم من بخاطر روح اون مرحوم و دیگر سازندگانیکه شاید خط اصلی رو گم کردن به خواب الودها ؛ بینظرها ؛ سنگین گفتم؟

نه نگفتم... این سنگینی رو به اونایی گفتم که خوابن

.... و اگر شما بیدارا بازم دنبالم بیایین ؛ به دلگرمی شما اینقدر میگم که یا بیدار بشن یا....

ديو - يسنا گفت...

منم دیو – یسنا

دیوا جان عزیز دلم
پروانه در فکر یار به گرد شمع میچرخد
اگر روزی بفهمد شعله شمع تله گرفتن جانش بدست یارش است چه میشود؟
منهم به همه بیدارها محتاجم
اما همیشه خواب آلودها آزارم میدهند ؛ زیرا آنچه که گروههای قبلیم را فنا کرد سایه نشینان عیب جو بوده ؛ شما نمیدانید نظاره گران همیشه ساکت چه بلایی بر سر جمعها میاورند ؛ ای کاش میدانستید و نمیخواستید این یکی را نیز تجربه کنید زیرا این تجربه برای ان جمع بی بازگشت است....

اما پرسشی دارم
تو که چنین بیدار و سر زنده ای چرا به این پیر افتخار پاسخ به پرسشش را ندادی؟

در پایان سپاسگزارم که مرا در بیداری یاری کردی و انژی بیدار ماندن را بمن دادی

ديو - يسنا گفت...

منم دیو – یسنا

دیوار جان جانان

چنان شعر زیبایی انتخاب کردی که قلم در نیام و زبان در کام جای گرفت
اما حرف من نه ناز و عشوه بود نه دلربایی و آزار....

من زندگی را به بلندی شما نمیبینم.....
.... زندگیه یک باره ؛ ارزش خیلی تجربه ها رو نداره
وقتی میشه از رو نقشه راه رو پیدا کرد اخه چرا باید همه راه ها رو یه بار بریم......
.... من تنها یه چیز میخوام .....
آخرین تجربه ....
میشه یه جمع بیدار و یکدل و یکرنگ و خوب داشت؟
اصلا انتظار ندارم همه با همه چیز موافق باشن
دوست دارم همه به آرامی و منطق متقاعد بشن
و اگر رای جمع بر چیزی استوار شد مخالفین نیز هم آواز شوند و احترام به ارا بیشتر گروه بگذارند
نه آنکه در ظاهر قبول و در باطن در پی ثابت کردن حرفشان باشند
فکر میکنی من میتونم یه روز همچین جمعی رو ببینم ؛ حتی اگه افتخار باهاشون بودن رو نداشته باشم؟

Ida گفت...

سالووو شيرديو زرين
روح به فدايت و يوهو بر روح زيبا و و مهربانت
شيرديو من سوم بودم اينجا كه برق رفت :( حالا شدم نهم ;) و آمدم...
روح هميشه بيداره و در پرواز، سر تا پا گوش و پر جنب و جوش، آقا اصلا روح ديو كه آروم و قرار نداره ;)
اما، كجاااااااااا؟! سكوت را مخالفم كه ما خود از كلام زاده شده ايم (‌گفت بشو و شد ) و بي كلام مرده ايم...
و آنان كه روح خويش را بر پشت نقاب مي فشارند، بر پشت در پنهان شده و به زمزمه نجوا مي كنند، ترسويان را مي گويم،از من نيستند... اما بر ضعفشان خرده نمي گيرم شايد آمده اند تا بي پيرايگي و عاري از هر گونه حجاب و لباس و رو در رو بودن را از ما ديوهاي خالص و نه به اسم ياد بگيرند... بر ماست،‌من و شما كه باشيم. بر باورهاي خود استوار باقي بمانيم و بياموزانيم ... به يقين مي دانم كه ديو شير زرين از جنگجويان است براي جدا سازي ناخالصي از خلوص، خلوص دلهاي آغشته به عشق و محبت ...
يوهووو بر ديو يسناي جانم
آنكه مرا آموخت تا بر ديگري بياموزم
ماندنت را نيازمنديم...
روحويوهوديوو

Ida گفت...

من هنوز مي خوام پولدار شم ;)))

ديوان گفت...

ديوا...

دیوا گفت...

ديو - يسنا ي عزيز جوابي براي سوال تو ندارم چون من همه چيز و همه کس رو همون جوري که هست دوست دارم تا وقتي که ازش آزار و آسيبي نبينم مي خواد زنده باشه مي خواد مرده. مي خواد حرف بزنه يا نزنه مي خواد نشونه رو ديوار باشه يا يه صداي ديولاخ گير .

ميرديو گفت...

سلام ديو يسنا...به ديو پرستي از آن نقش خود بر اب زدم .... كه تا خراب كنم نقش خود(آدم)پرستيدن...تمام زندگي من بهانه است كه اگه نبود شايد پيش از اينها ريشه خشكونده بودم و تمام...شديدا باهات همداستانم كه پشت يه اسم قايم شدنوهرازگاهي دالي موشه كردن يه نمه ازاردهندست اما اجازه بده بچه ها تست ديواني بدن اخه ديوگري رو هيچ كجا تعليم نميدن...بزار به بهااااااااااانه هامون بها بديم هر چند مسخره و الكيو دلخوشكنك...

ديو - يسنا گفت...

منم دیو - یسنا

روحويوهوديوو گلم:

اول سوم و حتی آخر هم عزیزی
منم خیلی دوست دارم موقعی که میخوام به دوستانم اهمیت بدم جزو نفرات اول باشم اما همیشه نمیشه....

... من تا شما دیوان بیدار هستید و به این پیر میدان بدهید هستم اما با بودن من خوابها و مخفی ها و ... راحت نخواهند بود ؛ اونا اگه راحتی میخوان برن دنیای آدما

روح شادی و بیداری را در دیولاخ همواره پاینده نگه دارید

ديو - يسنا گفت...

منم دیو – یسنا

روحويوهوديوو عزیزم:

من نگفتم پولدارتون میکنم ؛ چون اگه بلد بودم خودم پولدار میشدم....

من میخواستم کاری کنم دیوان خودشون پول داشته باشن....

ولی برایه پولدار شدن 3 راه هست:
1-از بابات بگیری
2- بابات در بیاد تا پولدار بشی
3- بابای مردم رو در بیاری تا پولدار بشی

:برگرفته از اس-ام-اس آدما

ديو - يسنا گفت...

منم دیو – یسنا

میردیو عزیزم ، تو عزیز دلمی

دیوگری باید تو خون یکی باشه و هیچ آدم و جنی با دوره دیدن دیو نمیشه....

مگه تو یا دیوای دیگه جایی یاد گرفتین که دیو باشین؟
من میگم خاموشها ؛ خوابها ؛ ساکتا و قایم شوها و ... اصلا دیو نیستن و بیخودی اومدن تو دیولاخ
شاید آدم هم نباشن ولی قطعا دیو نمیتونن باشن ؛ برن جایگاه خودشون رو پیدا کنن