۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه

سلام

پیش مقدمه
اول از همه تشکر بسیار برای پذیرش من در دیولاخ
دوم متشکر م از پیام شاد باش دیوان بیگی
سوم تشکر از خداوند برای آفرینش د یوهای عزیزی همچون شما

مقدمه
ساده بگم
ساده بگم دهاتیم دهاتیم
اما خان دهاتیم، دهاتی کوچک دارم به اسم" قلعه خان دیوه" (به موقش همتونو میبرم اونجا (;)
راستش اولاش فکر میکردم آدمم،یه خان زاده ساده:اما بعد، فکرکنم طرفای 10 سالگی بود که اولین جوانه ها بر روی ملم پیدا شد (در فرهنگ لغات قلعه خان دیوه که از این به بعد با حروف اختصا ری ف.ق. نشان داده میشود "ملم" به معنای جمجمه است). می پرسید جوانه های چه؟ خب معلوم است دو عدد شاخ ناز. خب پس از مداواهای بسیار همگی قبول کردن که شاخ است.
در 12 سالگی در مبارزه با تمام گاوهای ده پیروز شدم و لغب گاو کش را گرفتم
در 15 سالگی در رقابتی سخت با جوانهای تازه به بلوغ رسیده ده در تصاحب دافیهای ده پیروز و لغب داف کش را گرفتم
در 16 سالگی ده را به قصد یافتن دیوهای دیگر ترک کردم، به قصد این که بفهمم چرا از پدرو مادری آدمیزاد گونه دیوی این چنین پدید آمده
در 17 سالگی جواب را یافتم ،جواب این بود-(در سنه سته و خمس ما ئه به شهر جوالدوزان در کوی برده فروشان در سرای "امیر ابودیوخان مظفر-دیو دیوان" سیدنای بزرگ نزول کرده بود، امیر دختری داشت شکیل ،به نام "شکیلا دیوه" . امیر از سیدنای بزرگ درخواست کرد شب را در کاخ او به صبح رساند تا سحرگه در جوار هم به نخجیرگاه بروند تا کبکی بزنند.اما سحرگاه سیدنای بزرگ اجله کنان با گونهای سرخ کاخ را ترک گفت و پس از آن خبری از او نشد.تا در سنه شمسه... بگزریم.چندی بعد "شکیلا دیوه "که تازه عروس شده بود ،فرزندی انسان به دنیا آورد و امیرآن کودک را فلفور به روستایی دور دست فرستاد.)آن کودک جد جد جد ....جد پدری من "شیخ سوار بیابانی "بود
در 20 سالگی با کوله باری از تجربه و اطلاعات به ده برگشتم و چون جای پدر را گرفتم به من لغب خان دیوه را دادند
در 22 سالگی با اقتدار تمام ده های اطراف را زیر سلطه در آوردم و" قلعه خان دیوه" را تاسیس کردم و هم اکنون با تمام قدرتم آمادی هر گونه خدمات به دیولاخیهای عزیز هستم

پس مقدمه
پس مقدمه همان متن اصلی است که من چیزی در آن نمینویسم، زیرا خان ها فقط مقدمه ها را می نویسند
.


۷ نظر:

دیوار گفت...

دی‌وا خان دیوه!
خوش آمدی.
کلی دلم خواست دورت بگردم.

ديوونه گفت...

درود.
خوش اومدي .

Ida گفت...

يوهووووووووو خان والا خان ديوه
خوش آمددندي بر ديولاخ :)

دیوسا گفت...

دیوا خان دیوه عزیز
از شنیدن خبر ورود یک دیو دیگر به دیولاخ که همانا شما هستی بسی شادمان گشتم. خوش آمد گویی مرا پذیرا باش.

دیوا گفت...

خوش آمدی خان والا

مردیوجان گفت...

دی وااا... دیو تازه نفس :)

ميرديو گفت...

درودبر خان ديوه...به ديولاخ خوش آمدي. راستي لقب اينجوري نوشته ميشه كه از نظرت گذشت.