ممنون که مراعات منو کردید. ولی کاش روحویوهو هم چراغو روشن میکرد ، بلکه حداقل منو میدید. خوب ، از میردیو انتظاری نیست که جای پاش رو صورتم بمونه. ولی نمیدونم این چه روحیه که نمیتونه از دیوار رد بشه. ;)
من از خوابت رد شدم، من و نديدي!؟ يه كم كه تو تاريكي بموني چشات بهش عادت مي كنه! پس ديدمت :) از كجا مي دوني ازت رد نشدم!؟ ;) راستي حالا كه بيداري چراغ و روشن كنم!؟ اينجوري بد خوابم نمي شي ;)
هي ديوار... اگه نميخواي كسي چراغ رو روشن كنه خوب اون نوشته ي كذايي ي شب نماتو از روخودت پاك كن و جاش يه تابلوي هشدار بذار... تازه شانس آوردي چراغ رو روشن كردم... وگرنه ميخوردم بهت بد تر از خواب ميپردي كه... ... مير ديو!!!! خدايي يه لطفي بكن و حد اقل تو ديولاخ ديگه وكيل نشو.. با اين هوشي كه داري من يكي كه غير ممكنه پرونده اي بهت بدم... :)) شوخي بود. ... از شوخي بگذريم... كلي لذت بردم.
یوهو... من خودم تاریکی ام ، من خودم همه خواب های بد ِ دیوارم و تو رو اون حوالی ندیدم.
و از کجا میدونه که ازش رد نشدی؟ اونقدر سرو صدا راه انداخته بودی که همه دیولاخ از خواب پریدن. بیچاره دیوار،همه خشت هاش کبود شده. له و لورده اش کردی زبون بسته رو.
خيالم راحت شد آخه پيش خودم فكر كردم خيلي خيلي كودن شدم ...اين يه ذره دير گرفتن كه ديگه مقتضاي ذات خودمه...ديوار عزيزم... ابري و آفتابي و تاريك روشني...در پايتخت سلسله شب كه شهر ماست .... همواره ديو را به سوي روز روزني.( خواباي رنگي ببيني بعد كه بيدار شدي بايد خوابتو برام تعريف كني ها!!! گفته باشم!)
۱۴ نظر:
خیلی جالب بود ؛ دست مریزاد
خسته نباشی و دستت درد نکنه
من که خیلی خوشم اومد
پاینده باشی
وای!!! خیلی با حال بود :)))
من میگم تو شاهکاری!!!
خوب بخوابی دیوار جون. ببخشید دیگه. نمیدونستم خوابی. حس کنجکاویه دیگه! چیکارش میشه کرد!؟
درور.
خيلي توپ بود (:
لاخ لاخ لاخ کلي طول کشيد تا کشفش کردم اگه نظرات بقيه نبود احتمالا اصلا نمي فهميدم خيلي عالي بود حالا بخواب ديوار جون
روحووووو
يوهووووو
هووووووو
من از تاريكي نمي ترسم!
حالا اونجا چه خبر هست ديوارا؟
...خوب يكي به منم بگه اين صفحه سياه چي چي هست ؟؟... ديوار منو راهنمايي كن ... آخه چرا اينا فهميدن اين كار توپ اما من نه؟؟؟
سلام بر ديوا... خيلي ببخشيد شما گفتين كه اگه نظرات بقيه نبود احتمالا كشف نميكردين ... منظورت از نظرات بقيه توپ و شاهكار و آلي و نميدونستم خوابي بود؟؟ خوب اگه مكاشفه اين باشه كه ديوار چراغشو خاموش كرده و لالا كرده .... ديوار اين گره به دست خودت وا ميشه... منو نجات بده از نفهميدن ... وقتي گيج ميشم صورتم جوش ميزنه اين( ) هوا...
ببخشيدالي رو اصلاح ميكنم به عالي... يه جايي هم به جاي مخاصمه نوشته بودم مخامصه...
ببخشید که سر راه خوابیده بودم.
خیلی خسته بودم.
ممنون که مراعات منو کردید.
ولی کاش روحویوهو هم چراغو روشن میکرد ، بلکه حداقل منو میدید.
خوب ، از میردیو انتظاری نیست که جای پاش رو صورتم بمونه.
ولی نمیدونم این چه روحیه که نمیتونه از دیوار رد بشه.
;)
من از خوابت رد شدم، من و نديدي!؟
يه كم كه تو تاريكي بموني چشات بهش عادت مي كنه! پس ديدمت :)
از كجا مي دوني ازت رد نشدم!؟ ;)
راستي حالا كه بيداري چراغ و روشن كنم!؟ اينجوري بد خوابم نمي شي ;)
هي ديوار... اگه نميخواي كسي چراغ رو روشن كنه خوب اون نوشته ي كذايي ي شب نماتو از روخودت پاك كن و جاش يه تابلوي هشدار بذار... تازه شانس آوردي چراغ رو روشن كردم... وگرنه ميخوردم بهت بد تر از خواب ميپردي كه...
...
مير ديو!!!! خدايي يه لطفي بكن و حد اقل تو ديولاخ ديگه وكيل نشو.. با اين هوشي كه داري من يكي كه غير ممكنه پرونده اي بهت بدم... :)) شوخي بود.
...
از شوخي بگذريم... كلي لذت بردم.
یوهو...
من خودم تاریکی ام ،
من خودم همه خواب های بد ِ دیوارم
و تو رو اون حوالی ندیدم.
و از کجا میدونه که ازش رد نشدی؟
اونقدر سرو صدا راه انداخته بودی که همه دیولاخ از خواب پریدن.
بیچاره دیوار،همه خشت هاش کبود شده.
له و لورده اش کردی زبون بسته رو.
هی دیوان
دارم برات.
خيالم راحت شد آخه پيش خودم فكر كردم خيلي خيلي كودن شدم ...اين يه ذره دير گرفتن كه ديگه مقتضاي ذات خودمه...ديوار عزيزم... ابري و آفتابي و تاريك روشني...در پايتخت سلسله شب كه شهر ماست .... همواره ديو را به سوي روز روزني.( خواباي رنگي ببيني بعد كه بيدار شدي بايد خوابتو برام تعريف كني ها!!! گفته باشم!)
ارسال یک نظر